شهید علیرضا منتظری

محل تولد: چهارمحال‌و‌بختیاری - سفید دشت روستای گهرو

پردیس محل تحصیل: چهارمحال‌و‌بختیاری - شهید هاشمی نژاد

رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی

شهادت: 1365/12/05

محل شهادت: خوزستان - شلمچه

عملیات: کربلا 5

خدمت رفقا و همكلاسی ها و معلمانم بايد عرض كنم كه خود می دانم كه رفيق و هم كلاسی و شاگرد خوبی براي شما نبودم اما به بزرگواری خودتان حلال كنيد و ببخشيد چرا كه اگر نبخشيد من حقير چگونه می توانم آتش جهنم را تحمل كنم .

شهيد عليرضا منتظری در روستايي از توابع استان چهارمحال وبختياري در 45 كيلومتري شهركرد روستاي گهرو درسال 1347 ديده به جهان گشود . وی دوران كودكی را در منزل پدر واقع در روستای مذكور سپري كرد و در سن 6 سالگی به دبستان منوچهری گهرو به تحصيل گمارده شد . شهيد دوران پنج ساله را در دبستان فوق الذكر به پايان رساند و بعد از اتمام دوران دبستان وارد مدرسه راهنمايی آزادی گهرو شروع به درس خواندن نمود وی از همان طفوليت به ورزش مخصوصاً فوتبال علاقه شديد داشت و در دوران راهنمايی اين فعاليت اوج گرفت . شهيد فعالیت مذهبی و اسلامی خود را در همين دوران بود كه آغاز نمود و همواره به فعاليت های ديگری چون تبليغات برای اسلام ، مسجد رفتن و فعاليت هايی همچون در بسيج كه خيلی مورد نظر امام و دولت بود قدم به قدم پيش می رفت وی با موفقيت دوران راهنمايی را در گهرو در مدرسه آزادی به اتمام رساند . شهيد به خاطر فقر مادی و نبودن دبيرستان در گهرو نتوانست به مدرسه ای آزاد برود و ادامه تحصيل دهد به همين جهت بود كه شهيد در دانشسرای تربيت معلم شهيد هاشمی نژاد فرخشهر به تحصيل گماشته شد و شروع به تحصيلی نمود . فعاليت های شهيد اعم از سياسی،مذهبی و ورزش در اين دوران سرنوشت ساز به اوج قدرت رسيد . شهيد چون حالا ديگر در دوران دبيرستان به سن بلوغ و آگاهي هايی رسيده بود رفتن به جبهه را بر همه امور اعم از زندگي و حتي درس خواندن ترجيح مي داد و دوران آموزشي را در سال اول دبيرستان پشت سر گذاشت و به فرمان امام و مسئولين و بنا به فرمايشات قرآن ايشان واجب دانستند . اولين سفر خود را به جبهه هاي حق عليه باطل در همان سال اول شروع كنند . شهيد فردي مخلص و يكي از مهره هاي مهم و فعال بسيج گهرو و انجمن اسلامي مدرسه خودشان به شمار مي رفت و فعاليت هايش روز به روز افزوده تر مي شد . شهيد همراه با خانواده مستضعفش در دوران تحصيل خيلي سختي ها كشيد ولي با سختي ها و كمبودها مبارزه كرد و ساخت و زندگي ساده زيستن را بر همه زرق و برقهاي دنيوي ترجيح مي داد . وي هميشه خانواده خود را به صبر و تقوا دعوت مي كرد و اميد آينده خوبتر شدن را مژده مي داد . شهيد از كمك كردن به پدر و مادر و اقوام هيچ وقت چشم پوشي نمي كرد و حتي مستمري را كه در دوران دبيرستان به او مي دادند روي هم جمع مي كرد و به پدر و مادر مي داد و اين عمل او مظلوميت و از خود گذشتگي و ايثار او را نشان مي داد ، از دشمنان اسلام بيزاري مي جست و در موقع مقتضي با آنها مبارزه مي كرد و از كتك خوردن در راه دين و اسلام نوپا ابايي نداشت و همواره بچه هاي حزب الهي را پشتيباني مي كرد .شهيد در اولين باري كه به جبهه عزيمت نمود ، از طريق هلال احمر به جبهه مشرف شدند و در جبهه هاي جنوب به خدمت گمارده شد و مدت خدمت سال اول دبيرستان را كه در گردان رزمي و با مسئوليت آرپي جي زني خط شكن عمليات بدر بودند بازهم به سلامت به خانه بازگشتند و سال سوم دبيرستان نيز مجدداً به جبهه هاي حق عليه باطل سفر كردند و در عمليات مهم و سرنوشت ساز فاو (والفجر هشت) در قسمت سكانداري فاتح بودند ايشان در اين عمليات در اثر ريزش بمب شيميايي دشمن دژخيم مسموم شدند و درمدت چند روزي در بيمارستان اهواز و آبادان بستري بودند بعد از بهبودي دوباره به ادامه عمليات ملحق شدند بدون اين كه خانواده وي از مسموميت وي اطلاع داشته باشند و باز هم به لطف ايزد منان به سلامت بازگشتند . در فواصل اين جبهه ها كه در وطن بود در پشت جبهه فعاليت وي به منتهي اليه رسيده بود و ديگر در بين سربازان بسيجی و در گهرو و در دبيرستان فرخشهر و چه در بسيج شهركرد عنوان ضد زره را به خود گرفته بود و حالا ديگر حزب الله او را يكي از حاميان سخت اسلام و امام در جبهه ها قلمداد مي كردند و سال چهارم دبيرستان نيز در همان اوايل شروع مدرسه به موجب شرايط جوي جبهه و موقعيت حساس پيروزي به فرمان امام و ديگر مسئولين به مدرسه نرفت و با اردوي بسيج به مشهد مقدس مشرف شدند و بعد از زيارت چند روزي در گهرو بودند و چند روز هم در سركلاس حاضر شدند و با خداحافظي از دوستان و اقوام به جبهه رفتند خانواده ايشان هميشه كه به جبهه مي رقتند او را به خدا مي سپردند چون شهيد آنچنان به صداقت و پاكی و اخلاص رسيده بود و امكان ماندن وي بر روي دنيای فانی ديگر امكان پذير نبود و در عمليات ها هميشه منتظر شهيد شدن وي بودند تا اينكه بعد از يك هفته كه سر كلاس بودند به جبهه رفتند و مدت دو ماه در جبهه بودند و بعد از اتمام مرخصي به جبهه دوباره بازگشتند و سفر وي در اين سال از سه الی چهار ماه بيشتر شد اما ايشان مي دانستند كه رفتنی هستند . هم خانواده مي دانستند و هم خود ايشان كه وصيت نامه پرمحتوايی انگاشتند و شفاهاً هم به دوستان مژده شهيد شدن مي دادند تا اينكه در عمليات افتخار آميز و پيروزمند كربلاي 4 و 5 كه در شلمچه بودند و وظيفه دسته آر پی جی زنی گردان هميشه پيروز امام سجاد را عهده دار بودند به گفته دوستان شهيد وی در اولين نوبت عمليات با موفقيت سالم به عقب خط برگشتند و دوباره در شب 1365/12/5 با يك دسته از برادران حزب الهی و رزمنده دستور تسخير يك دژ مستحكم دشمن را به عهده گرفت و وارد عمل شدند ، همانطور كه همرزمان وي تعريف مي كردند شجاعت و شهامت وي به حداعلای درجه رسيده بود . دوستان وی مي گفتند شهيد موقع درگيری با افراد خود با يك گردان تانك دشمن روبرو شدند و بعد از ساعتها مبارزه به شهادت رسيد ، دوستان وی با چند نفر ديگر دچار يك گردان نيروی رزمی دشمن بعثی شدند و آنها را به درك واصل مي كردند تا اينكه امكانات وی به پايان رسيد به لقاءالله پيوست . شهيد داراي فطرت پاك و ايمانی راسخ به خدا و رسولش بود و مرگ سرخ را بر اسارت ترجيح داد و به راه درست شتافت و موقعيت آن دژ مستحكم خيلي سخت و مشكل بود جنازه شهيد به زير آتش ماند و از آنجايي كه شهيد عاشق خدا و امام مهدی بود و هيچ وقت كسی را از دست خود ناراحت نكرده بود و فردی بود نابغه به طوری كه بگوييم كه شهيد بهترين فرد اين خانواده بود خداوند منان و متعال هم جان او را خريد و هم جسم او . زبان ما قاصر از بيان خوبی ، شجاعت ، شهامت وی مي باشد . وی يكی از اعضای مهم تيم ملی فوتبال گهرو بود و از نظر اين كه دوره آموزشی تكواندو را هم پشت سر گذاشته بود و از نظر شنا نيز مهارت بسزايی داشت . يعني شهيد از همه جنبه ها اعم از معنويت و غيرت و مردانگی و قوی بودن جسم و روح بي مانند بود . خانواده وی مدت پنجاه روزی در جستجوی جنازه وی مشغول بودند تا اينكه عمليات پيروزمندی شروع شد و جنازه وی و چند تن ديگر از شهدا را به پشت جبهه آوردند و در اين جا با مراسم كم نظير تشييع و به خاك سپردند .

با سلام و صلوات خدمت ولي الله اعظم امام زمان حضرت مهدی قائم آل محمد (ص) محبوب دل عاشقان منجی مستضعفان امام زمان و با سلام و صلوات بر نائب امام زمان جان جانان خورشيد تابان پير جماران و اميد رزمندگان و اميد امت امام آيت الله منتظري و دولتمردان صديق ومخلص جمهوري اسلامي ايران شهيد مظلوم آيت الله بهشتي هميشه زنده تاريخ و با سلام بر رزمدگان ، راهيان قدس و حرم كربلا ، شيران بيشه توحيد و زاهدان شب . اين ناجيان كشتی پرتلاطم اسلام و مستضعفين و آنان كه مصداق آيه شريفه ( ان الارض يرثها عبادی الصالحون ) مي باشند آنان كه پيمان دوستی و ياری دادن دين خدا را بر عهده گرفتن و بر اين پيمان تا پای جان سخت ايستادند و با اهداء سلام بر روان پاك و پر فتوح اروج كنندگان راه خدا ، شهيدان زنده و هميشه جاويد تاريخ وصيت نامه خود را شروع می كنم : با سخنی از مولاالموحدين علي بن ابي طالب (ع‌) « من هزار بار مرگ با شمشير را بر مرگ در بستر ترجيح مي دهم . » بار الها تو شاهد باش كه من با آگاهي كامل به جبهه آمده ام و براي ملحدين و منافقين كوردل مي نويسم كه من كوركورانه اين راه را انتخاب نكرده ام بلكه اين راه حسين می باشد و اميدوارم كه خدا اين هجرت مرا قبول نمايد و آمده ام كه راه سرخ شهادت را ادامه دهم و پيرو امام باشم كه آن اسطوره ايمان و شجاعت نائب امام زمان و حجت خدا در زمين است .
خدمت امت شهيد پرور و حزب الله عرض كنم كه پيرو امام و فرامين امام باشيد كه همگی مديون او هستيم و هر چه داريم از او داريم چرا كه او بود كه در تاريكی و ظلمت قيام كرد و ما را به راه راست هدايت نمود و از لجنزار تباهي و فساد به سوی ميدان شجاعت و ايثار و گذشت و شرف و مردانگي سوق داد مبادا به منافقين و به مردان از خدا بی خبری كه همچون زالو خون مردم را می مكند ميدان دهيد .
و به حرفهای پوچ و بی معنايشان گوش كنيد چرا كه اينان همان خوارجی هستند كه در جنگ صفين پشت به علی كردند و شمشير به روي علی كشيدند و علی را خانه نشين كردند اينان كسانی هستند كه بهشتی و 72 يار مظلومش را شهيد كردند . اينان خون شهيدان ما را پايمال كرده اند و به آرمان هاي شهيدان ما پشت پا زده اند . اميدوارم كه جداً جلوی آنها را بگيريد و آنها را به سوي اربابانشان بفرستيد كه اينان اسفل الاسافلين اند . خدمت رفقا و همكلاسي ها و معلمانم بايد عرض كنم كه خود مي دانم كه رفيق وهم كلاسي و شاگرد خوبي براي شما نبودم اما به بزرگواري خودتان حلال كنيد و ببخشيد چرا كه اگر نبخشيد من حقير چگونه مي توانم آتش جهنم را تحمل كنم . خدايا به تو پناه مي برم (يا لطيف ارحم عبدك الضعيف )‌ و از امت شهيد پرور تقاضا دارم كه اتحاد خود را حفظ كنند و حافظ انقلاب اسلامي باشند و مبادا از رفتن بچه هاي خودشان به جبهه ها جلوگيري كنند كه دزفول ديگر جوان ندارد مبادا بگوييد پسرم شهيد مي شود كه زينب در روز عاشورا 72 شهيد داد مبادا بگوييد پسرم جوان است كه از قاسم امام حسن و علي اكبر حسين رشيدتر نيست و در پايان به پدر ومادرم بگويم كه تمام هستيم مديون شما بود خدايا تو شاهد باش كه اين ها چه سختي ها و رنج هايي تحمل كردند و مرا پرورش دادند تا در پيري عصاي دستشان و در كوري نور چشمانشان باشم خدايا خودت صبر و اجر جزيل به آنها عنايت كن .
و در پايان بگويم كه خوشحال باشيد كه چنين فرزندي را تربيت كرديد كه توانست به نداي هل من ناصر حسيني لبيك بگويد و پيرو راه شهيدان باشد و از آنها حلاليت مي طلبم و از خواهر و برادرانم نيز حلاليت مي طلبم و از كليه مردم گهرو و كساني كه با آنها ارتباط داشته ام حلاليت مي طلبم و اگر بدي از من ديده اند انشاءالله حلال كنند و به برادرانم بگوييد كه اسلحه مرا زمين نگذارند و راه شهيدان را ادامه دهند . به آنها بگوييد كه او رفت و از حيثيت اسلام و مسلمين دفاع كند وبه خونخواهي حسين و ياران حسين برخواست وبه جنگ بعثيون كافر شتافت ، خون ناقابلش را تقديم خدا كرد و با مرگ با عزت رفت به وادي دوست . من نمي خواهم منافقين و ضد دينها در تشييع جناره من شركت كنند و جنازه مرا ببينند چرا كه از آنها نفرت دارم زيرا كه آنان پا روي خون شهيدان گذاشته اند و پشت به امام كردند كه پشت كردن به امام پشت كردن به اسلام و مسلمين است .
جنازه مرا در پهلوي قبر شهيد بهرام بهرامی خاك كنيد چون كه علاقه خاصی در دنيا و آخرت به او دارم در پايان از برادران و خواهران معذرت می خواهم كه در تشييع جنازه من شركت نمودند و سرشان را درد آوردم انشاءالله حلال كنند .
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
از عمر ما بكاه بر عمر رهبر افزا
جنگ جنگ تا رفع فتنه و ننگ
و السلام عليكم و رحمه الله و بر كاته
برادر حقيرخودتان عليرضا منتظري جانثار روح الله مورخ 1365/9/29