بهروز قنبری
محل تولد: همدان - بهار
پردیس محل تحصیل: همدان - تربیت معلم جوکار
رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی
شهادت: 1365/10/04
محل شهادت: خوزستان - اروندرود
عملیات: کربلا 4
تو ای منافق که با توطئه چینی در پشت جبهه می خواهی ملت را از راه منحرف نمایید بدان که با ریختن خون هر شهیدی همچون باقری ها فرخی ها و یا خود من ،خون مردم به جوش آمده و با به جوش آمدن خون آنها چنان مشتی به دهان شما منافقین خواهند زد که دیگر نتوانید از جا بلند شوید.
فَرِحِينَ بِما أَنهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ..
آنان (شما) به فضل و رحمتی که نصیبشان شده شادمانند. (آل عمران - ۱۷)
شهیدان را شهیدان میشناسند و بس شهیدان پاک باختگان دشت جنونند شهیدان عارفان قله عرفانند. وارسته گان از دنیا و به معراج رفته گان زمان خویش اند، شهیدان شاهدان حق و وارستگان حقیقت اند که در عالم معنا جاودانه گشته اند سالاری از جامعه سالکان الی الله و مجاهدان طریق حق بهروز قنبری است. او که با تأسی از قاسم ابن حسن در دوران جوانی با پای خویش به فرمان مرید و مرشد خویش خمینی کبیر به همراه خیل بسیجیان به لشکرگاه رفت و چه زیبا لباس احرام با خون خویش آغشته ساخت و لبیک گویان در آسمان پاکی و صداقت پرواز نمود و به عنوان شهید به معراج پر کشید.
شهید که در سال 1347 در روستای زاغه از توابع بهار همدان در یک خانوداه مذهبی و معتقد به اصول اسلامی پا به عرصه وجود نهاد و تمام عمر کوتاه خویش را با پاکی و اخلاص سپری نمود روستازاده ای با صفار مخلص بود. شهید پس از سپری نمودن دوران ابتدائی و راهنمائی بنا به علاقه خویش به دانشسرای تربیت معلم جوکار روانه شد و در آن سالها همراه نفس و کسب فضائل اخلاقی همت گماشت و در یک کلام عبدی خدائی درس و مدرسه به شده بود و اعمال و رفتار او نیز رنگ و بوی خاصی داشت.
این نوجوان بسیجی بارها در جبهه های جنگ حضور یافت. رزمنده دلیر و شجاع بود و ایثارگری پرتلاش تا اینکه سر انجام در حالیکه هنوز محصل دانشسرای تربیت معلم بود مدرسه را رها نمود. این رها شده از قید و بند مادیات و دنیای خویش سرانجام بعد از شرکت در عملیات کربلای 4 در سال 1365/10/4 به درجه رفیع شهادت نائل گشت وی به هنگام شهادت مجرد و دارای چهار برادر و دو خواهر بود.
بسمه تعالى
يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و به نام کسی که توان رزمیدن و جنگیدن و در آخر شهید شدن را در وجود ما نهاد و با درود وسلام بر منجی عالم بشریت مهدی موعود و نایب بر حقش پیر جماران و بعد از مولایش مهدی یگانه پرچمدار و بوجود آورنده ی انقلاب ایران و با درود وسلام بر رزمندگان جبهه های نور علیه ظلمت.
خدایا تورا سپاس از اینکه در وجودها این قدرت را نهادی که بتوانم به سویت گام بردارم و از قافله ای که به سویت در عرض این چند سال جنگ می آیند و در حرکتند و سردار و پرچمدار آنها مهدی که با پرچم سرخ «لاله الا الله» در دست دارد عقب نمانم و بتوانم خود را به این کاروان برسانم و همچنین سپاسگزارم از اینکه نگذاشتی که در اول دوره جوانی ونادانی با آرزوهای زیاد ولی پویچ به راههای دور و درازو گمراه کشانیده شوم. مانند بسیاری از افراد جامعه که الان هم نیز با گذشت چندین سال جنگ و دادن صد ها هزار شهیدی که با ریختن خون خویشتن حماسه ای مانند حماسه ی خونین کربلای حسینی می آفرینند به کارهای زشت و پلید خویشتن ادامه میدهند. اما چند کلمه ای به افراد جامعه خویش و دوستان و آشناین گرچه من کوچکتر از ان هستم که بخواهم نوشه ای داشته باشم برای ملت شهید پرور زاغه و دیگر مردم ولی وظیفه ای که شهیدان با دادن خون خویش بر دوش ما نهاده است بر خود واجب دیده که سخنانی با شما در رابطه با کار شما در پشت جبهه داشته باشم. سخنانم را با چند کلمه از سخنان امام امت شروع می نامیم، که می فرماید: بر کسانی که می تواند در میدان جنگ برزمند واجب است که به جبهه بروند آری برادران و خواهران گرامی کسانی که توانایی رزمیدن و جنگیدن با دشمن تجاوزگر را دارند به جنگ بیایند جنگی ناخواسته، جنگی که دشمنان ما بر ملت ایران تحمیل نمودند جنگی که باعث شهید شدن سران کشور ، شهید شدن عده ای از روحانیون و بالاخره شهید شدن بسیاری از عزیزان شما که آرزوهای بسیاری داشته اند . اما کسانی که نمی توانند به جبهه بیایند می توانند با ایثار و فداکاری و کمک نمودن به جبهه ها دین خود را به این جنگ و به این انقلاب ادا نمایند آری می توانند با کمک خویشتن سهمی از این جنگ را داشته باشند و اما تو ای منافق که با توطئه چینی در پشت جبهه میخواهی ملت را از راه مصرف نمایی بدان که با ریختن خون شهیدی همچون باقری ها فرخی ها و یا خود من خون مردم به جوش آمده و با به جوش آمدن خون آنها چنان مشتی به دهان شما منافقین خواهند زد که دیگر نتوانيد از جا بلند شوید. و اما چند کلمه ای با خانواده خویش پدرم، مادرم، برادران و خواهرانم و تمامی فامیل هایم می گویم در شهادت و تشیع جنازه ام و در نبودن من گریه نکنید بلکه تا می توانید برای من گریه کنید چنان گریه ای کنید که بغض شما خالی شود برای اینکه من نتوانستم پسری شایسته و فرزندی نیکو برای شما در این چند سال عمر باشم. آری گریه کنید ولی نه در کنار منافقین که موجب خوشحالی آنها گردد در جایی پنهان و در خفا می توانید گریه کنید امیدوارم که بعد از من احساس هیچگونه نگرانی و تنهایی ننماید و اما این فکر هم به مغزتان خطور نکند که در آنجا پدر و مادری نبود در موقع جان سپردن سرم را بر روی زانوی خویش قرار بدهد بر عکس رسول الله به عنوان پدر حضرت زهرا به عنوان مادر حسین و زینب به عنوان خواهر و برادرانم در موقع جان دادن سرم را بر روی زانو خواهند گرفت و اما این را هم داشته اشید که من آگاها به این راه مقدس قدم نهادم و کسی مرا وادار به رفتن به این راه ننمود به غیر از وظیفه ای که شهیدان بر روی دوش ما نهاده است. دیگر مزاحم اوقات شریفتان نمی شوم و شمارا به خدای متعال می سپارم .
بهروز قنبری