شهید ابراهیم عزیزاللهی نجف آبادی

محل تولد: اصفهان - نجف آباد

پردیس محل تحصیل: اصفهان - مرکز تربیت معلم شهید رجایی

رشته تحصیلی: آموزش علوم اجتماعی

شهادت: 1364/11/22

محل شهادت: خاک عراق - فاو

عملیات: والفجر 8

از خواهران بزرگوارم میخواهم در کنار چادر و همانند زینب باشید به زندگی و ادامه تحصیل خود در هر شرایطی ادامه دهید. با توجه به اینکه به بعد ایمانی و اعتقادی شما رجاء واثق دارم ولی انتظار دارم بیش از پیش به شئونات اسلامی توجه نموده و در تمام مراحل زندگی از اسلام و انقلاب دفاع کنید.

در سال 1345 در نجف آباد در خانواده ای مذهبی و مومن و زحمتکش متولد شد و در 8 سالگی پدرش را رد یک سانحه دلخراش رانندگی از دست داد . این واقعه تلخ او را دچار بیماری سخت و صعب العلاجی کرد که قریب به دو ماه در بیمارستان خورشید بستری شد به گونه ای که دیگر امیدی به زنده ماندن او احساس نمیشد . با توجه به مقدرات الهی و تحمل بار زندگی آینده خانواده الطاف الهی شامل خانواده این شهید شد و او بهبودی غیر منتظره ای به دست آورد.
دوران تحصیل ابتدایی و راهنمایی و متوسطه را با معدل عالی طی نمود و دوران دبیرستان او همزمان با حوادث انقلاب و سرپرستی خانواده و تحمل بار زندگی بود که ایشان حسب وظیفه و بر اساس باور های دینی خود در تمام مراحل انقلاب حضور چشمگیر و فعال داشت.
در سال 1363 دبیری رشته علوم اجتماعی قبول شد و با گذراندن دوره های امدادگری بالاخره حال و هوای جبهه او را در سال دوم دانشجویی راهی جبهه کرد. از خصوصیات بارز اخلاقی ایشان ایمان و باور های دینی بسیار خوب وی چهره ی بشاش و حسن معاشرت و درایت و جاذبه خوب او در جمع خانواده باعث غبطه ی همگان بود.
سرانجام در عملیات والفجر 8 منطقه فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمد و بدن مطهرش پس از 11 سال به زادگاهش نجف آباد اورده شد.

خداوندا تو را شاکرم که توفیق دادی و مرا قابل دانستی که بتوانم در جبهه ی حق علیه باطل حضور پیدا کنم. از اینجا بر مادر مهربانم سلام و درود میفرستم و اینکه با نبود پدرم با تحمل سختی های فراوان زینب گونه سرپرستی ما خانواده هشت نفره را عهده دار بودی و برای ما هم مادری دلسوز و هم پدری مهربان و پر تلاش بودی و هم و غمت نگهداری و تحصیل و امرار معاش و تربیت صحیح و اسلامی بود تشکر میکنم
از اینکه شما را تنها و در پناه خدا رها میکنم مرا ببخشید احساس تکلیف کردم و چند صباحی راهی فضای معنوی جبهه ها میشوم.
از خواهران بزرگوارم میخواهم در کنار چادر و همانند زینب باشید به زندگی و ادامه تحصیل خود در هر شرایطی ادامه دهید. با توجه به اینکه به بعد ایمانی و اعتقادی شما رجاء واثق دارم ولی انتظار دارم بیش از پیش به شئونات اسلامی توجه نموده و در تمام مراحل زندگی از اسلام و انقلاب دفاع کنید . از اینجا بر دستان برادر کوچکم اسماعیل بوسه میزنم و امیدوارم بعد از من شما عهده دار زندگی و سرپرستی خانه شوید.
انشاءالله خدا به شما کمک خواهد کرد اگر من نیامدم حتما به ندای رهبر انقلاب حضرت امام خمینی لبیک بگویید و واقعا و قلباً از اسلام و ولایت فقیه دفاع کنید و پشتیبان آن باشید تا کشورمان از گزند دشمنان به دور باشد. به همه‌ی خویشاوندان و دوستان و همسران خواهرانم سلام برسانید.
به امید موفقیت و دیدار مجدد خداحافظ مرا حلال کنید.