شهید علیرضا صادقی
محل تولد: خراسانجنوبی - زیرکوه
پردیس محل تحصیل: خراسانجنوبی - مرکز تربیت معلم شهید هاشمی نژاد قاین
رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی
شهادت: 1366/01/27
محل شهادت: آذربایجانغربی - مهاباد
عملیات: نصر 1
ای دوستان و برادران در جبهه است که انسان از زشتیها اجتناب می کند و انسان واقعی می شودو درس آزادگی و شهامت را فرا می گیرد. پس به جبهه بیایید که اگر عقب ماندید برای همیشه عقب مانده اید وآه و حسرت خواهيد خورد كه كربلايي بود و ما درآن ايثار نكرديم
شهید علیرضا صادقی فرزند حسن در تاریخ 2 فروردین سال 1349 در روستای شاهرخت شهرستان زیرکوه استان خراسان جنوبی در خانوادهای کشاورز چشم به جهان گشود. علیرضا رابطه خوبی با اطرافیان خود داشت. او در دبستان ابومسلم شاهرخت درس میخواند و در درسهایش کوشا بود و نمرات خوبی کسب میکرد. بهگونهای که توانست در نوجوانی وارد دانشسرای تربیتمعلم شهید هاشمی نژاد قاین بشود و به تحصیل در رشته آموزش ابتدایی بپردازد. او که جوانی انقلابی و بسیجی بود، در وجود خویش احساس کرد وظیفهای به دوش اوست و کشور ایران اسلامی در شرایط جنگ و هجوم بیرحمانه دشمن بعثی به سرکردگی استکبار جهانی، نیاز به همیاری و کمک دارد؛ بنابراین اولویت او از درس خواندن به جنگیدن تغییر کرد و از طریق بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهسوی جبهههای حق علیه باطل شتافت. تا اینکه در سومین اعزام خود در تاریخ 20 بهمنماه سال 1365 به جبهه رفت تا در عملیات نصر 1 شرکت کند. علیرضا در مدت دوماههای که در جبهه حضور داشت بی¬سیم¬چی بود و سعی میکرد وظیفه خود را بهخوبی انجام دهد اما وقتی در مهاباد حضور داشت در تاریخ 27/01/1366 دعوت پروردگار را لبیک گفت و به فیض رفیع شهادت نائل آمد و نتوانست دانشجویی خود را به اتمام برساند. او وصیت کرده بود که او را در کنار دوست شهیدش سید ابوالفضل حسینی در روستای شاهرخت دفن کنند اما پیکر علیرضا هنوز که هنوز است به دیار او بازنگشته و تنها یادبودی به نام او در گلزار شهدای شاهرخت وجود دارد.
وصیت نامه شهید علیرضا صادقی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون (قرآن کریم سوره بقره)
(و بگوئید کسی را که کشته شود در راه خدا که ایشان مردگانند بلکه زنده اند ولیکن شما آگاه نمی شوید)
حمدو سپاس خدایی را که مارا از گل آفرید و از روح خود در کالبدمان دمید. خدایی که نسل آدم را از آبی پست و شیره جان است بیاراست و به اوراهی نشان داد و دستوراتی و عقل وشعوری بخشید تا خود انتخابگر راهش باشد. با درود و سلام به محضر مبارک حضرت ولی عصر بقیه الله اعظم و با سلام فراوان بررهبر کبیر انقلاب اسلامی و با عرض ارادت به محضر شهدای گرانقدر اسلام و با آرزوی پیروزی ظفرمندان کفر ستیز اسلام در جبهه های نبر حق علیه باطل. پروردگارا زمانی که تمامی روزهایمان عاشوراست و زمینهایمان کربلا وماهمان محرم و محرابمان قتلگاه و بهشتی هایمان حسین وار مظلوم شهید می شوند به جبهه آمدم تا بتوانم حدمتی براه مقدست نمایم و اگر لیاقت آن را داشتم زیر پرچم اسلام جان بی ارزش خود را قربانی نمایم. مرگ حقیقی در آن زندگی است که با لذت باشد و زندگی حقیقی در مرگی است که با عزت باشد. در این برهه از زمان انسان متعهد و مسئول باید تصمیم بگیرد یا ذلت و خواری با شهادت را و من بعنوان یک مسلمان راه دوم را انتخاب می کنم و به جبهه می شتابم و با تمامی توان می جنگم چرا که ما اگر بکشیم و یا کشته شویم در هر حال پیروزیم. شهادت در راه خدا برای هرکس سعادت و پیکار در راه خدا عبادت می باشد. مرگ در زندگی دامن گیر همه افراد می شود حتی اگر در کاخها زندگی کنند از مرگ نمی توانند فرار کنند. کل نفس ذائقه الموت) همه باید بمیرند. پس چه بهتر است که مرگ در راه خدا و مرگ با عزت باشد. ما تنها بخاطر ایران و ملت شریف ایران جهاد نمی کنیم بلکه بخاطر یک میلیارد مسلمان بپاخواسته ایم و تا خون در رگها و شریانهایمان جریان دارد دست از این جهادمان نمی کشیم و صلح تحمیلی را هرگز نخواهیم پذیرفت زیرا حرکتمان تا قیام حضرت مهدی ادامه دارد. سلام من بر شما ای پدر و مادرم که برایم زحمتهای فراوان کشیده اید شما باید خوشحال هم باشید و خدا را صد هزار مرتبه شکر کنید که به من چنین سعادتی داده است. خون من از خون شهیدانی که هرروز بر کف زمین می ریزد رنگین تر نیست. از شما حلالیت می طلبم چون قدرتان را ندانستم اما در لحظه آخر احساس می کنم که شدیداً احتیاج به رضایت شما دارم. مادر دلسور و مهربانم می دانم که در فقدان من ناراحت خواهی شد ولی تا آنجا که می توانید از نگرانی خودداری نمائید و صبر را پیشه خود سازید که خداوند با صابران است و شما ای برادر بزرگوارم امیدوارم که مرا ببخشید و از دوستان و رفقایم طلب بخشش برایم نمائید.
و ای خواهرم مبادا از شهادت من نگران شوید که فردا در محضر زینب سلام الله علیها شرمنده خواهید بود.
برادران عزیزم درس بخوانید که خود تیری است بر قلب جنایتکاران و مفسدین و قلب آنها را به آتش می کشاند.
پدر و مادرم برادران و خواهر مهربانم : من که در این دنیا نتوانستم شما را یاری نمایم از این بابت شرمنده هستم. امیدوارم که بتوانم در ان دنیا تلافی کنم. سلام بر شما امت حزب الله امامزاده شهر امیدوارم بیش از پیش بفکر جبهه باشید و امام عزیز را تنهانگذارید.
ای دوستان و برادران در جبهه است که انسان از زشتیها اجتناب می کند و انسان واقعی می شودو درس آزادگی و شهامت را فرا می گیرد. پس به جبهه بیایید که اگر عقب ماندید برای همیشه عقب مانده اید وآه و حسرت خواهيد خورد كه كربلايي بود و ما درآن ايثار نكرديم و اي همكلاسيها اين را بدانيد كه من هرگز از درس و مدرسه احساس بدي نكردم. هميشه در آن هنگاميكه در جبهه بودم يادم از درس و تحصيل غافل نبود اما اسلام امروز به من در جبهه احتياج داشت نه در كلاس درس و خدا ما را در جبهه ها مي طلبد نه در كلاس درس و گول منافقين را نخوريد و از شما طلب عفو و بخشش مي نمايم. والسلام و عليكم و رحمه الله و بركاته
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار –خداحافظ عليرضا صادقي