جعفر قاسمی
محل تولد: همدان - رزن
پردیس محل تحصیل: همدان - دانشسرای والفجر بهار
رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی
شهادت: 1366/10/26
محل شهادت: خاک عراق - ماووت
عملیات: بیت المقدس 2
مادرم و خواهرم، حجابتان را حفظ كنيد چون اين همه كشت و كشتار سر همين مسئله است و حجاب شما كوبنده تر از خون من است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ امنوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَاغْفِرُوا تُبَاتٍ أوِ انْفِرُوا جميعاً
ای اهل ایمان سلاح جنگ بردارید آنگاه دسته دسته و یا همه به یکبار برای جهاد بیرون روید.(نساء - ۷۱)
کجا رفت آن صراط مستقیمی که سالها به امیدش نشسته بودیم و به مهمانی دلها می بردمان بچه ها را میدیدی همانها که بارها درباره شان شنیدهای جهادگران، سنگرسازان بی سنگر حماسه آفرینان ایثارگران مشتاقان لقاء الله که در افق دیدشان حسین (ع) را می دیدند که هر لحظه به فریاد «هل من ناصر ینصرنى میخواندشان کجا رفت حدیث آب و خمپاره و باتلاق و بمب و.... و نیزارهای مزار قامت سروهای ایستاده؟ نمیدانم نمیدانم دمی همنوا شو با حکایت شوریده دلان کوی دوست.
در سال ۱۳۵۰ در حالی که محرومیت و فقر در اکثر جوامع روستایی که حاصل چپاول رژیم سفاک پهلوی بود در اوج خود بود کودکی در یک خانواده روستایی و کشاورز قدم به عرصه هستی میگذارد با عشق و علاقه به رئیس مذهب تشیع بر آن اسم زیبای جعفر میگذارند تا پیروی صادق برای امام خود باشد دوران کودکی و ابتدایی و راهنمایی را با راهنماییهای خانواده با موفقیت پشت سر گذاشت اخلاق نیکو حسن مسئولیت پذیری شرکت فعال در مراسم دعا و نیایش و نمازهای جمعه و جماعت و سرکشی مداوم به اقوام و همنشینی و معاشرت با دوستان مذهبی از او انسانی متعادل و ناصح ساخته بود و از همان دوران نوجوانی حتی هنگامی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود نماز را اول وقت بجا می آورد. قرائت قران بطور مداوم و مطالعه در زمینه معارف اسلامی و... روز به روز به تعالی روحی او میافزود. به نقل از برادر شهید در حالی که فقط شهید ۱۱ سال داشت روزی در کنار جوی ابی مشغول بازی بودیم و همینطور با هم صحبت میکردیم در بین صحبتها دیدم که ایشان به آب خیره شده و به من اشاره میکند که راستی خدا جانها را چگونه خواهد گرفت و با چه مرگی به آخرت رجوع خواهیم کرد و بعد از آن هر دوی ما برای چند دقیقه به فکر فرو رفتیم.
در سال ۱۳۶۴ پس از طی دوران راهنمایی در ازمون دانشسرای مقدماتی تربیت معلم قهاوند ثبت نام نمود و پس از قبول شدن در این مرکز مشغول به تحصیل علم گشت در سال ۶۵ پس از شهادت برادر بزرگتر خود نقطه عطفی در زندگی معنوی شهید به وجود آمد بطوری که عشق و علاقه به جهاد و شهادت در او چندین برابر شد و خود را مسئول حراست از خون شهیدان میدانست. او دانش معلمی را می آموخت اما مهمتر از آن به فکر دانش واقعی و ورود به دانشگاه ایثار و شهادت بود در اواخر سال ۶۵ با اصرار زیاد خانواده و کسالت مادر متأثر از شهادت برادر بزرگتر از رفتن به منطقه منصرف شد اما مگر او لحظه ای شهادت و جبهه و جهاد
را فراموش میکرد در سال ۶۶ پس از تغییر محل تحصیل خود و انتقال به دانشسرای تربیت معلم بهار تحولی عظیم در بین دوستان در دانشسرای والفجر بهار به وجود آورده بود بطوری که
مسئول دانشسرای وقت بهار در سال ۶۶ در همان زمان میگوید دیدن چهره قاسمی بعد از نماز بسیار جای تأمل و تفکر دارد
بطوری که در آخرین نوشته خود (وصیت نامه مینویسد پدر و مادرم من چون این را وظیفه میدانستم که حداقل کمک کوچکی به جبهه کرده باشم و جانم را فدای رهبر کنم پس اگر من در راه خدا کشته شدم که این آرزوی هر مسلمانی است ناراحت نشوید چون شما باید جهان آخرت را در نظر بیاورید که فرزندتان را در پیش خود شادمان ببینید و این دنیای فریبکار به هیچ دردی نمیخورد پس ناراحت نباشید و افتخار کنید که فرزندتان را بزرگ کردید و در راه خدا هدیه کردید. ایشان در سال ۶۶ با توجه به اینکه ۱۶ سال بیشتر نداشت گویی رازی بزرگ در دل دارد دیگر روحیه نشاط جوانی در او مشاهده نگردید شاید هم به این دلیل بود از یک طرف چشمان نگران پدر و مادر خود و تن رنجور و بیمار مادر را میدید و از طرفی هم زندگی جاوید و لذت بخش شهادت او را به خود فرا میخواند سرانجام تصمیم خود را گرفت و بدون اطلاع خانواده راهی جبه های نور شد و با شور و شوق زايد الوصفی به نقل از دوستان (شهید در عملیات مأووت شرکت کرد و پس از مدتی به آرزوی دیرینه اش رسید به نقل از دوستان شهید پیکری بسیار آرام و همراه با تبسم چهره داشت. خانواده شهید تأکید دارند که هیچگاه جانفشانی و ایثار این شهدا را فراموش نکنیم چرا شفاعت شهداء قرار گيريم که پیروزی و آزادگی ما مدیون جانفشانی شهداست و راه شهدا را ادامه دهیم تا در قیامت مورد شفاعت شهدا قرار گیریم.
بسم الله الرحمن الرحيم
ولاتحسين الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون.
سلام بر آخرين ستاره تابان امامت و ولايت امام زمان(ع ) و نايب بر حقش امام خمينى و سلام به امت شهيد پرور ايران اسلامى و سلام بر قلب پاك رزمندگان اسلام.
پدر و مادر عزيزم من هر چه مدت كوتاهى پيش شما بودم ولى در اين مدت كوتاه شما زحمات زيادى براى من متحمل شديد. پدرم كه با دستهاى پينه بسته ات و با بدن فرسودهات از بدو تولد تا كنون رنجهاى زيادى را كشيدى كه با آن همه پيرى مرا بزرگ كردى و مادرم كه با دستهاى نازنين و قلب پاك شير حلالى را به من داديد و با بافتن فرش، زندگى خود را اداره مى كردى تا مبادا بچه هايت گرسنه بمانند و شبها نخوابيدى كه فرزندى چون مرا شير دادى و بزرگ كردى و لقمه از دهانت در آوردى و به من دادى تا من گرسنه نشوم.
پدر و مادر عزيزم مى دانم كه هرچند با اين همه زحمت و تلاش كه مرا بزرگ كردى نمى توانيد دورى مرا تحمل كنيد ولى بدانيد چون نمازتان به خاطر خداست پس دورى مرا هم به خاطر خدا قبول كنيد.
پدر و مادر من چون اين را وظيفه مى دانستم كه حداقل كمك كوچكى به جبهه كرده باشم و جانم را فداى رهبر كنم. پس من در راه خدا كشته شده ام و اين آرزوى هر مسلمانى است پس ناراحت نباشيد چون شما بايد جهان آخرت را در نظر بياوريد كه فرزندتان را در پيش خود شادمان ببينيد و اين دنياى فريب كار به دردی نمى خورد پس ناراحت نباشيد و افتخار كنيد كه فرزندتان را بزرگ کرديد و در راه خدا هديه كرديد و به حرف شيطانها و ظاهر فريبها و جبهه نديده ها گوش ندهيد. كه ايمان وآخرت خود را به خاطر آنها بفروشيد. و مادرم تو مادر من شهيد نيستى كه اگر كسى دم از صلح بزند و تو جواب او را ندهى و او را از خانه تان بيرون نكنيد و مادر گراميم شما مى دانم نمى توانيد جلو گريه تان را نگه داريد پس در اين صورت به ياد شهيدان كربلا باشيد تا گريه تان به خاطر من نباشد و آخرين وصيتم به شما اين است كه پدرم تا مى توانى كار كشاورزى را ادامه بدهيد تا به ديگران محتاج نباشيد. و مادر و خواهرم و سكينه داغدار كه سعى مى كنيد جاى خلوتى پيدا كنيد و گريه كنى من سفارشم اين است كه حجابتان را حفظ كنيد چون اين همه كشت و کشتار سر همين مسئله است و حجاب شما كوبنده تر از خون من است. و برادرانم آخرين وصيتم به شما اين است تا مى توانيد بياموزيد و بيازماييد كه پيامبر گرامى اسلام در اين مورد مى فرمايد:
اُطلُبوا العِلمَ مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ ز گهواره تا گور دانش به جوى.
همچنين وصيتم به هموطنان غيورم اين است كه جبهه ها را خالى نكنيد و همچنين مسجدها را امام را تنها نگذاريد و ناديده دم از صلح نزنيد و بار ديگر از تمام قوم و خويشان و پدر و مادر زحمت كشم و برادران عزيزم و خواهران گراميم اين است كه اولا از هادى كاملا مراقبت كنيد و مواظب او باشيد چون او يادگار برادر بزرگوارم است. و من هم كه يادگارى ندارم از شما مى خواهم كه مرا حلال كنيد. هر چه از من بدى ديديد ببخشيد.
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ وَ رَحْمَةُ اللَّه وَ بَرَکاتُهُ
عصر ساعت11/2 دقيقه روز شنبه مورخه 19/10/66
وصیت نامه جعفر قاسمی