حسین نباتی
محل تولد: همدان - بهار
پردیس محل تحصیل: همدان - شهید رجایی
رشته تحصیلی: آموزش زبان و ادبيات فارسی
شهادت: 1365/06/20
محل شهادت: خاک عراق - جزیره مجنون
عملیات: سایر
می رویم تا هستی مان را در راه عقیده مان که نبرد تا رفع فتنه است ادامه بدهیم. می رویم تا ثابت کنیم که مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
در وادى عشق با جنون باید رفت از سر بگذر که سر نگون باید رفت
با خون جگر بشوى رخساره خویش از جان بگذر که غرق خون باید رفت
تاریخ را دوباره بنویسید، به رنگ خون بنویسید، به رنگ شعله ي آتش پگاه رزم، رزم آوران عرصه ایثار، یادآوران خیبر و خندق، مردانی از ثلاثه پاکان، با سینه اي به وسعت دریا، برنده همچو سیل ، طوفنده همچو رعد، در رزم همچو شیر، طومار ظلم را از بنیان میکنند، کفر و ستم را در هم میشکنند و به پیش می تازند. تاریخ را دوباره بنویسید به رنگ خون بنویسید، به رنگ خون سرخ عاقبت نیز، این گونه شد اگر حسینها نبودند، جزیره مجنون بی گمان، اعتبار عاشقانه اش را از دست می داد.(از یادداشتهاي شهید حسین نباتی)
شهید حسین نباتی در سال 1342 در روستاي گنج تپه از توابع شهر بهار همدان دیده به جهان گشود. در آن روزهاي ظلمت مردي با گام هاي استوار آمد. آمد تا گوش ما را با نغمه هاي افلاك آشنا سازد. امام خمینی(ره) به راز یاران در گهواره اش اشاره کرد و گفت: یاران من هنوز در گهواره اند، حسین یکی از آشنایان راز بود.
حسین دوران طفولیت را با شور و هیجان پشت سر گذاشت. براي تحصیل علم راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی را در روستا سپري کرد، در دوران راهنمایی موج انقلاب آغاز شد. فطرت پاکش او را متلاطم کرد. حسین قدم در راه انقلاب گذاشت و اعلامیه هایی که پدر و برادرش برایش می آورند توزیع می کرد. در تظاهراتی که توسط دانش آموزان بر پا می شد حضور فعال داشت. تا اینکه خداوند به وسیله امام خمینی(ره) جمهوري اسلامی را به ملت ایران اهداء کرد.
حسین نباتی سال اول دبیرستان بود که تهاجم دشمن به نهال نوپاي انقلاب اسلامی آغاز شد. حسین نیز تاب نیاورد، او مدرسه را رها کرد و قدم به دانشگاه جبهه ها گذاشت و راهی جبهه شد. او در جبهه های گیلانغرب، پاوه، جوانرود، شاخ شمیران، سومار و میمک چندین بار جانش را با خدا معامله کرد، اما هنوز رداي شهادت به قامت او کامل نشده بود. دربهمن سال 1364 ازدواج کرد و همان سال هم دیپلمش را گرفت و درآزمون سراسری شرکت کرد و در رشته روانشناسی دانشگاه شیراز و رشته ادبیات، دانشگاه تربیت معلم شهید مقصودی همدان پذیرفته شد و شغل معلمی را انتخاب کرد، شش ماه بعد از ازدواج عازم جبهه شد. در سال 1365 راهی جزیره مجنون شد. تقدیر، این چنین بود که آخرین بیت مثنوي شهادت را در جزیره مجنون بخواند و هجاي آن را در جبهه ها پخش کرد. دشمن با پاتکی سنگین جزیره مجنون را مورد حمله قرار می دهد شهید نباتی که فرمانده دسته بود، مردانه می ایستد و آنقدر آرپیجی میزند تا از گوشهایش خون میآید. آخرین بار که در حال شلیک آرپیجی بود خمپارهاي در کنارش فرود آمد که همرزمانش میگویند: دیگر از او اثري ندیدیم. او شهادت را صادقانه از خداوند متعال خواست و خداوند نیز او را به منزلت و مقام شهدا رساند .
جزیره مجنون آخرین سنگر و وعده گاه او بود تا در 20 شهریور 1365 مصادف با شب 7 محرم به آرزویش برسد و در جوار آفریدگار خود آرام گیرد.
ان الله اشترى من المومنين باموالهم و انفسهم بان لهم الجنه
با نام خدا و با نام او كه ما را آفريد و ما را در راهى كه خود صلاح راه و صلاح رستگارى است قرار داد و با نام او كه ما را آفريد و به ما چگونه زيستن و چگونه مردن و چگونه جنگيدن را آموخت. اكنون لحظات مرگ و زندگى را در پيش رو داريم بار ديگر لباس مقدس جهاد را بر تن كرده و به سوى نبرد حق بر باطل عازم هستيم اينك چند ساعتى به شروع عمليات نمانده و ما بى صبرانه منتظر فرمان پير جماران هستيم تا بر قايق ها سوار شده از درياى خون بگذريم و بر ساحل پيروزى قدم بگذاريم. مى رويم تا هستى مان را در راه عقيده مان كه نبرد تا رفع فتنه است بدهيم، مى رويم تا ثابت كنيم كه مكتبى كه شهادت دارد اسارت ندارد مى رويم تا ثابت كنيم كه ما مرد جنگيم و نبرد رهايى بخش را تا سر حد پيروزى ادامه خواهيم داد. چرا كه ما پيرو همان قرآنيم كه مى گويد: فقاتلوهم حتى لاتكون فتنه و ما پيرو همان اماميم كه مى فرمايد جنگ تا رفع فتنه در عالم ادامه دارد مى رويم تا به گفته شهيد رجايى سرنوشت جنگ را در جبهه هاى نبرد تعيين كنيم مى رويم سلاح خونين شهيدانمان را بر زمين نگذاشته باشيم و مى رويم چون مى دانيم كه امت اسلام سلاح خونين ما را زمين نخواهد گذاشت. اينك چند وصيت براى خانواده ام دارم كه اميدوارم بر آن عمل شود. اول اينكه هرگز براى من گريه نكنيد كه در مراسم تشييع من شادى كنيد هرگز از خود ضعف نشان ندهيد مادر و خواهرم زينب وار مقاومت كنيد و برادرانم راهم را كه همانا راه خونين و پر ماجراى خمينى است ادامه دهيد و از پدرم، مادرم برادرانم و خواهرانم و تمامى دوستان و آشنايان و همسايگان و برادران عزيز بسيج و برادران سپاهى حلاليت مى خواهم. اما چند کلامی با همسرم بعد از شهادتم فرزندمان اگر پسر شد اسمش را حسين بگذار تا هميشه در كنار تو باشد و اگر دختر شد اسم او را زهرا بگذاريد تا نام مادر حسين (ع ) زنده باشد و از يادگارى من خوب محافظت كن و حجابت را حفظ كن و در كارهايت مردانه باش. اين شهيدان بوده اند كه با نثار عاشقانه خون خويش به معراج عشق صعود كرده اند. فرزندان هابيل از آغاز خلقت در صحنه هاى نبرد براى تحقق حكومت حق جان فدا كرده اند و كتاب ولايت در هر عصر و زمانى با خون شهيدان و مجاهدات مجاهدان شيرازه بسته است. اينجانب حسين نباتى فرزند محمود على متولد سال 1342 شهادت مى دهم كه بجز خدا، خدايى نيست و محمد (ص ) آخرين رسول و فرستاده اوست و على(ع) و يازده فرزندش اولياى خدايند فرزند على(ع) امام زمان(عج) در غيبت است و امام خمينى نايب بر حق امام زمان و ولى و سرپرست ماست و شهادت مى دهم كه من با آگاهى كامل از شهادت قدم بر اين راه نهاده ام و اما آنچه باعث شد تا از تمام آرزوها و لذت ها و زيبايى هاى فانى اين دنيا دست بكشم و به سوى جبهه يعنى آخرين منزلگاه عمرم بيايم، اعتقاد به خدا و نبوت و امامت و سپس ولايت فقيه و اعتقاد به جهاد و شهادت و اطاعت از امام عزيز كه امروز نداى هل من ناصر ينصرنى حسين را در جماران فرياد مى زند. علت و ريشه، ادامه راه شهيدان كه حق بسيار بزرگى به گردن ما دارند و آفرينش به عشق و شهادت. هميشه آرزويم اين بود كه به درجه اى از تكامل برسم تا بتوانم در راه خدا جهاد كنم و سپس به شهادت برسم دوست داشتم قبل از همه شهدا قبل از همه آنهايى كه روزى همه بوديم ولى آنها راهشان را پيدا كردند و رفتند و ما راه گم كرده از كاروان عقب مانده ايم آنها كه مصاديق و السابقون السابقون بودند و پيشتازانه رفتند ولى وقتى فكر مى كنم مى بينم شايد خدا آنها را بيشتر از من دوست داشته و يا در درخواست شهادت از خدا و از من صادق تر و بى رياتر بودند و واقعا هم چنين است. وقتى قلم در دست گرفتم تا اين چند كلمه را به عنوان وصيت براى شما امت حزب الله و خانواده عزيزم بنويسم احساس كوچكى مى كردم، آخر بنده خيلى كوچك تر و حقير تر از آنم كه درباره شهادت سخنى بگويم و يا انتظارى بر آن داشته باشم و هنوز هم كه دارم مى روم خود را لايق شهادت نمى دانم. خدايا شهادت را به همه بندگان عاشقت عطا فرما و اين بنده حقير و خوار و ذليل را بى بهره مگردان. بار الها آرزوى شهادت را بر اين دلها باقى مدار. اكنون شور و هيجان شهادت در دلم لبريز است و تنها عشق به شهادت است كه مرا از همه دردها و رنج هاى اين دنيا درمان مى بخشد وقت زيادى به شروع عمليات نداريم شايد همين روز يا همين ساعت حركت كنيم پس اگر لياقت داشتم و فوز عظيم شهادت شامل حال حقير شد تنها اميدم به شماست در دفاع از اسلام و پيروى و حمايت از امام و نظام جمهورى اسلامى. از برادران و دوستان خود انتظار دارم بعد از شهادتم سلاح خونين مرا زمين نگذاريد و جبهه ها را پر كنيد تا به قول امام حيثيت و شرف و آبروى دين و دنياى ما در گرو همين جنگ است. بياييد هم صداى بهشتى و رجايى سرنوشت جنگ(را) ما در ميدان هاى نبرد تعيين كنيم بياييد با نبرد خود پاى هيئت هاى صلح را قلم و دست متجاوزان را از اين خاك خدا و دشت بلا كوتاه كنيم بياييد اين دفاع مقدسى را كه با عزت و غيرت شروع كرده ايم و با صبر و استقامت خود به پايان برسانيم. برادران مرگ حق است و هيچ كس در اين دنيا جاودان نخواهد ماند بياييد از ميان همه مرگ ها، مرگ سرخ را انتخاب كنيم همان مرگى كه على(ع) در دل شب با سوز دل از خدا مى خواست و همان مرگى كه مردان خدا خواستار آنند.
مرگ يكبار است و در سنگر زيبنده تر
پس نمى بيند كه در بستر بميرد دژ شير نر
در مدرسه کردند کس را دعوى توحيد
منزلگه مردان موحد سر دار است
يك عمر به صف ايستاديم و بر سر و سينه زديم و يا حسين گفتيم و بر بى مروتى اهل كوفه و مظلوميت امام حسين(ع) غبطه خورديم و قول داديم كه ما از اهل كوفه نباشيم اكنون اين حسين و اين ارض كربلا و اين شما. اينك به قول امام تمامى كفر است كه در مقابل تمامى اسلام و ايمان قرار گرفته است. اينك سپاه كفر با همه توش و توان و تجربه فنون و سپاه ايمان با يك تاريخ عزت و شرافت در مقابل هم قرار گرفته اند. در اين شرايط مسلم است بى اعتنايى به جبهه و جنگ خدایی نکرده سرپیچی از فرمان امام است و بى اعتنايى به اسلام و انقلاب است و خدایی ناکرده پايمال كردن خون شهدا. پس بياييد تا با نبرد پر شكوه خويش ناقوس مرگ و نابودى استكبار را به صدا در آوريم بياييد تا ثابت كنيم كه حماسه ايثار تنها در سراب نمى ماند بلكه در جاودانه كتاب تاريخ نقش خواهد بست. بياييد تا بر صفاريان فتح سه روزه تهران بر سردار نگون بخت قادسيه ثابت كنيم كه ديگر موشك ها و سوپراتاندها رنگ و بوى خود را از دست داده اند و اين سلاح ايمان و شهادت و خون است كه بر شمشير پيروز خواهد شد.
ما فرق سپاه خصم بر سنگ زنيم در وادى عشق با جنون بايد رفت
قلبش بريده سينه اش چنگ زنيم از سر بگذر كه سر نگون بايد رفت
صلح است در اين ميانه چون ما را ننگ با خون جگر بشوى رخساره خويش
از ناى تفتگ نغمه جنگ زنيم از جان بگذر كه غرق خون بايد رفت
ياران، ياران حماسه آغاز كنيد از راه رسيده باز هم مهمان تفنگ
از چله رها چو باد پرواز كنيد فرياد گلوله خيز و ارخان تفنگ
يارى خدا كنيد و يارى ز خدا در سنگر عاشقى اگر جان دادم
خواهيد و سرود فتح آغاز كنيد جان تو و جان سنگرو جان تفنگ
تا دشمن دين به جنگمان مى آيد
از خوف و درنگ ننگمان مى آيد
فرياد بلند جنگ تا پيروزی
از حنجر پر تفنگمان مى آيد
مردم، انتظارمان بعد از شهادت دفاع از اسلام و جمهورى اسلامى است. مردم قدر اين جمهورى را بدانيد كه مى دانيد مفاسد زمان شاه را بياد(به یاد) بياوريد وقتى را كه بقول(به قول) امام شراب فرويش ها از مساجد و كتابخانه ها بيشتر بود به ياد بياوريد وقتى را كه هيچ بوديم و به ياد بياوريد وقتى را كه در كشورمان استقلال نداشتيم و به ياد بياوريد زمانى را كه آمريكا شيطان وحشى از ما حق توحش مى گرفتند. مردم قدر حكومت على را بدانيد مردم به خدا اگر قدر حكومت على را ندانيد معاويه ها بر ما حاكم خواهد شد. مردم شما را به خدا قدر اين اسلام را بدانيد قدر اين يادگار زهرا را بدانيد بياييد با اين كار ها قلب امام را نرنجانيم بياييد با اين كارهايمان باعث رنجش اين دل داغدار نشويم. امام را يارى كنيد و در دعا و نمازهايتان او را دعا كنيد.