حسین نوچه ناسار
محل تولد: سمنان - ناسار
پردیس محل تحصیل: تهران - شهید ثانی
رشته تحصیلی: دینی و عربی
شهادت: 1365/04/11
محل شهادت: ايلام - مهران
عملیات: کربلا 1
اي پاها! گام برداريد در طريق حق! اي دست ها ياري كنيد اسلام را! اي مغزها! بينديشيد به آنچه صلاح اسلام است. اي چشمها! بنگريد حق را از ديدن قرآن و عترت. اي زبان ها! بگوييد از آنچه كه حق است و رد كنيد آنچه را كه باطل است. اي اشك ها! چون باران فرو ريزيد به خاطر مظلوميت اسلام و مسلمين. اي بغض ها! بتركيد چرا كه اسلام مظلوم را مي خواهند سر ببرند و عده اي كه خود را مسلمان مي نامند خاموشند.
شهید حسین نوچه فرزند سیف الله نوچه در سال 1344 در سمنان در محله ناسار در یک خانواده مستضعف و مذهبی به دنیا آمد و از همان اوایل خردسالی می شنیدیم از زبان پدر و مادرش که این بچه ها برای ما قدم دار است. شهید نوچه پس از گذراندن دوران ابتدایی در دبستان سعدی و دوره راهنمایی در مدرسه مصدق گذراند و وارد دبیرستان دهخدا گردید. از زمان کودکی علاقه خاصی نسبت به مسجد و قرآن و احکام داشت.
حسین نوچه فرزندی بود که از دیگر برادران خود سبقت گرفته بود و در اخلاق نیکو و حیای اسلامی و احترام به بزرگ سالان مخصوصا پدر و مادر، شخصی بود مظلوم با تقوا. در نماز جمعه و نماز جماعت دائما شرکت می کرد و همیشه به دیگران توصیه می کرد که نماز را با جماعت بخوانید و ریا و تظاهر در کارش دیده نمی شد.
سال دوم دبیرستان بود علاقه بسیاری داشت که طلبه شود و مدتی در حوزه علمیه سمنان رفت. ولی باز بر آن شد که در حال حاضر جبهه احتیاج بیشتری به او دارد. در سال 61 کتاب های درسی خود را در دست گرفته و بعد از یک ماه آموزشی در تهران روانه جبهه غرب گردید و در همان حال با کفار مبارزه می کرد و به درس خواندن نیز ادامه می داد و مرتب در جبهه بود فقط برای دادن امتحان درسی به سمنان می آمد و بدین ترتیب هم مبارزه می کرد و هم دوره دبیرستان خود را به اتمام رسانید و سپس وارد دانشگاه تربیت معلم شهید ثانی در رشته دینی و عربی مشغول به درس خواندن شد ولی دانشگاه نیز مانع رفتن به جبهه او نشد و باز هم به همان ترتیب درس و مبارزه را در کنار هم در خط مقدم جبهه ادامه داد. دقیقا به خاطر نداریم که چند بار به جبهه حق علیه باطل رفته بود ولی می دانم که کمتر از ده بار نبوده و همیشه در سر نمازها و دعاها گریه و زاری می کرد که چرا دوستانش شهید شدند و من هنوز هستم شاید خداوند مرا دوست ندارد. شابد من لیاقت ندارم. و در ضمن مسئول بسیح دانش آموری پایگاه حمزه نیز بود و با دانش آموزان همچون معلمی مهربان و با وفا بود و در عملیات محرم و والفجر مقدماتی، مهران والفجر 2 و 3 و 8 آزادسازی فاو و کربلای 1 شرکت داشت همیشه از پیشتازان بود تا این که در تاریخ 11/4/65 روز چهارشنبه در منطقه مهران حسین نوچه به عنوان فرمانده دسته و دیگر همرزمانش همچون سیعد رضا عربی و امیر طالب و مجید عبدوس و سید حسن طاهری و جمشید خراسانیان در جریان حمله ای قهورانه به قلب موانع دشمن به آرزوی خویش دست سافته و عاشقانه و حسین وار به شهادت رسیدند و به لقاء الله پیوستند.
یادشان گرامی روحشان شاد.
" يا ايهاالذين آمنوا كونوا انصار الله : اي كسانيكه ايمان آورديد ياور خدا باشيد. "
مولاجان! معذرت ميخواهم از تو كه اين را مي نويسم. در حالي كه خود عامل نيستم ولي خداي من! خودت خوب مي داني گر چه خود لنگم، مي خواهم كه با تو باشم و در جهت تو گام بردارم و والدين عزيزم همين آرزو را براي خود و فرزندان خويش دارند.
اي انسان! يار خدا بودن سخت است ولي قرآن مي فرمايد: « حال كه ايمان آوردهايد، ياوران خدا باشيد. »
اي انسان! بدان كه در اين راه سدهايي محكم وجود دارد. بدان اگر دنياپرست باشي نمي تواني يار خدا باشي. اگر هواي نفست را ادب نكني، نمي تواني يار خدا باشي. اگر شيطان بر تو مسلط شد، اگر لذات زودگذر دنيوي را قبول كردي، نمي تواني يار خدا باشي. بايد اراده كرد؛ اراده اي قوي. بايد به سوي كمال انسان، يعني خدايي شدن پيش رفت.
بايد عاشق شد، عاشقي دلباخته. آنگاه بايد دنيا را اسير خود ساخت و از آن به عنوان وسيله براي رسيدن به خدا استفاده كرد.
خداجان! كمكمان كن تا اين قدر حرف نزنيم، بلكه عمل كنيم. اسممان مسلمان نباشد و خودمان كافر. ظاهرمان خوب نباشد و باطنمان خراب. خداجان! ما را عاشق خودت كن و توفيق بده تا شيطان را از خود دور كنيم و عبد خالص تو گرديم.
سلام بر تو اي رسول گرامي و سيزده ماه تابناك و معصوم از آل تو! سلام بر تمامي خادمين اسلام و آن هايي كه عاشقند. آن هايي كه همهي كارهايشان خدايي است.
اي سلام! سينه را در هم شكن آزاد شو... به دري برو كه افتخار مي كند به فرزندي كه در جبهه دارد. خدا را شكر مي كند كه فرزندش راه اسلام را پيش گرفته، نزد او برو. نزد پدري كه از اعماق قلبش آرزو دارد فرزنداني پاكدامن تربيت كند و به اين خاطر چه سختي ها كه نمي كشد.
با سلام به محضر بي بي هيجده ساله و با سلام به محضر پدر و شوهر و يازده فرزند معصوم آن بانوي اسلام و با سلام به محضر بزرگواراني كه محبت آنان را به دل دارند؛ يعني آن هايي كه پيرو ولايت مي باشند. با سلام بر آن بزرگواراني كه وسيله بودند، براي وجود و تكامل اين حقير؛ يعني پدر و مادر، آن هايي كه هميشه باعث افتخار من بودند. خصوصا مادرم كه خود مرا به اين راه خواند و پدرم كه با رضايت خويش آن را تصديق كرد.
معبودا! خودآگاهي كه از كجا برخاستم و به كجا سفر نموده ام و بالاخره در كجا منزل گزيدم و هدفم چه بود؟ در اين راه بس خطاها نمودم، ليك باز به سويت آمدم. چرا كه خود فرمودي كه اگر بيايي مي پذيرم. پس خود مرا خواندي.
" و اذا سالك عبادي أني فاني قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان : پس بگذر از تقصيرات اين بندهي حقير و تمام آن هايي كه خواستار اين درجه اند و به راهت جان دادند و ما را در زمره ي شهيدان جاي ده. "
عزيزانم! ميبخشيد كسي نيستم كه بخواهم براي شما وصيت نمايم. چه كنم؟ وظيفه است. در شيعه بودن و نبودن و بهتر بگويم در شيعه شدن و نشدن ... شيعه بودن سخت است ولي نه براي عاشق. زندگي در دار فاني خيلي زود ميگذرد و دار باقي جاودانه است... اگر در اين دنيا سختي و لذت شيعه بودن را تحمل نمايي، در آخرت بس راحت خواهي بود... شيعه ي علي يعني پيرو علي. يعني كسي كه در همه ي موارد پا جاي پاي علي مي گذارد. آيا ما تا كنون چنين بوده ايم؟ اگر نبوده ايم تاكنون دروغ گفته ايم. تعارف هم نيست.
شما اي خواهران و برادران! شمايي كه خود را مسلمان مي دانيد، دقت كنيد ببينيد به چه راهي مي رويد. راهنمايتان كيست؟ فاطمه سلام الله عليها يا آن زني كه در فرهنگ غرب با عمل خود قرآن را زير پا مي گذارد. بد حجابي تقليد از كيست؟ روشي كه براي تربيت فرزندان خود به كار مي گيريد كدام است؟ آيا از امت رسولالله خواهد شد كه حضرت به وجودش برخود ببالد يا غير از آن؟
اي به دين حق گرويده ها! به اسلام زياد بينديشيد و در اين راه از دو يادگار پيغمبر « قرآن و عترت » درس بگيريد. باشد تا خدا شما را هدايت كند به راهي كه حق است. به نماز، خصوصا جماعت آن و دعا، ولايت فقيه، ولايت فقيه، ولايت فقيه، اهميت دهيد كه آن ها راه حل تكامل انسانند.
اي پاها! گام برداريد در طريق حق! اي دست ها ياري كنيد اسلام را! اي مغزها! بينديشيد به آنچه صلاح اسلام است. اي چشمها! بنگريد حق را از ديدن قرآن و عترت. اي زبان ها! بگوييد از آنچه كه حق است و رد كنيد آنچه را كه باطل است. اي اشك ها! چون باران فرو ريزيد به خاطر مظلوميت اسلام و مسلمين. اي بغض ها! بتركيد چرا كه اسلام مظلوم را مي خواهند سر ببرند و عده اي كه خود را مسلمان مي نامند خاموشند. اي مهدي زهرا! به داد اين ملت برسيد، اينان به خاطر اسلام چنين مقاومت مي كنند و شهيد مي دهند.
و تو اي مادر عزيزم! نمي دانم برايت چه بنويسم؟ زيرا استادم تو بودي. مادرجان! هميشه از تو مي شنيدم كه از خدا فرزندي مي خواستي كه خادم اسلام باشد. فرزندي كه براي شما باعث افتخار باشد در نزد خدا و پيامبر و زهرا و حسين و فرزندانش.
مادرم! مژده باد بر تو كه آرزويت برآورده شد. پس استقامت كن. صبر كن و توكل بر خدا داشته باش. سجده ي شكر به جاي آر كه هميشه بر اين عقيده بوده ام. اجر شما خيلي بيش از من است. پس اين اجر خود را محفوظ بدار.
و شما نيز اي پدر مهربان و گرامي تر از جانم! در راه اسلام و قرآن ثابت قدم و استوار باش و مرا حلال كن كه نتوانستم جبران زحمت هاي شما را بكنم. ان شاء الله بتوانم به اذن خدا اجر شما را از امام حسين عليهالسلام و مادرش زهرا بگيرم. بدانيد اجر شهيد هيچ گاه ضايع نمي شود. خود قرآن مي فرمايد: " والذين قتلوا في سبيل الله فلن يضل اعمالهم : آنان كه در راه خدا كشته شوند خدا هرگز اعمالشان را ضايع نگرداند. "
اين را بدانيد كه در لحظهي شهادتم نسوختم، لحظهي سوختنم وقتي بود كه ديدم عده اي از خدا بيخبر آگاهانه با بدحجابي و با سخنان لغو و احتكار مواد مورد استفاده ي مسلمانان، ضربه به اسلام مي زنند. آن لحظه لحظه ي سوختنم بود. آن لحظه كه مي ديدم امر به منكر مي كنند و نهي از معروف. اين ها سوختن دارد نه شهادت. شهادت كمال انسان است. اين ها در حالي خود را مسلمان مي خوانند كه مسلمان نيستند؛ بلكه منافقند و رنگ مسلمان به خود زده اند.
مسلمانان هميشه همبستگي دارند. با هم يكي هستند و يك هدف دارند. رهبرشان در زمان غيبت معصوم ولي فقيه است كه در اين زمان امام خميني آن رهبر مقاوم است. پس بايد يك خط داشته باشند كه آن خط امام است و لاغير.