حفیظ الله رفیعی
محل تولد: چهارمحالوبختیاری - کیان
پردیس محل تحصیل: چهارمحالوبختیاری - شهید رجایی
رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی
شهادت: 1365/02/05
محل شهادت: خاک عراق - فاو
عملیات: والفجر 8
با شما هستم ای برادران فرهنگی چرا بعضی از شماها اینقدر بی تفاوت هستید .
امام خمینی می فرماید معلمی شغل انبیاءست از این شغل مواظبت کنیو و مواظب باشید که خیانت نکنید
زندگی نامه
دانشجوی شهيد حفيظ الله رفيعي شهرکي در مرداد ماه سال1341 در خانواده اي زحمتکش و مذهبي درشهرکیان به دنيا امد. پدر و مادر از همان دوران کودکي او را با آيين اسلام و رهنمودهاي قرآن آشنا ساختند.
برخورد محبت آميز و متواضعانه اش با ديگران باعث مي شدکه تمام دوستان و اطرافيان او را دوست داشته باشند و شيفته ي اخلاق او گردند.
از همان کودکي به مسجد و نماز علاقه نشان مي داد،در شش سالگي روزه گرفتن و در نه سالگي نماز خواندن را به صورت جدي شروع کرد.
قبل از ماه مبارک رمضان تمام سجاده ها و ديوارپوش-هاي مسجد را به خانه مي برد و مي شست و خادم مسجد بود.او بسيار به کار علاقه مند بود.
حقوق خود را به سه قسمت تقسيم کرده بود: مقداري را خرج انفاق،مقداري را خرج مهماني و مقدار ديگر را خرج جبهه مي کرد. حفيظ الله در زندگي به انفاق بسيار اهميت مي داد وشب ها علي واردر کوچه هاي شهرشان با کوله اي بر دوش چشمان منتظربه راه مستمندان را روشن مي کرد.
با شروع مبارزات و نبرد حق عليه باطل در سال 1359 به جبهه اعزام شد و در عمليات شکست حصر آبادان شرکت نمود.
او در مدت بيست ماهه ي خدمت خود در جبهه ها در عمليات هاي مختلف از جمله فتح المبين،رمضان،محرم حضور داشت..
او بسيار در خانه به مادر کمک مي¬کرد،روزهاي جمعه مادر را به نماز جمعه مي فرستاد و خود کارهاي خانه را انجام مي داد و بعدبه نماز جمعه مي رفت.
وي پس از عمليات والفجر در کنکور سراسري شرکت کردودر امتحان ورودي مرکز تربيت معلم شهيد رجايي پذيرفته شد پس از آن دوباره به جبهه بازگشت و سه ماه در خط مقدم حضور داشت.
حفيظ الله در عمليات و الفجر8 در پنج ارديبهشت سال 1365 در منطقه عملياتي فاو در حال وضو گرفتن بود که خمپاره اي به کنارش اصابت مي کند و در راه بازگشت به عقب به فيض شهادت مي رسد.
بعد از آخرين اعزام و رفتن حفيظ الله به جبهه مادر خواب فرزندش را ديد و در خواب به او گفت:کي به خانه بر مي گردي؟او گفت: هفت روز ديگرخواهم آمد! بعد از آن خواب هفت روز ديگراين معلم در روز شهادت شهيد مطهري به جوار شهداي استان بازگشت.
وصیت نامه ی دانشجو معلم شهید حفیظ الله رفیعی شهرکی
بسم الله الرحمن الرحیم
« و من یقاتل فی سبیل الله فیصل او یغلب فسوف نوتیه اجرا عظیما » قرآن کریم (نساء آیه 74)
( و هرکس در راه خدا جهاد کند پس کشته شود یا پیروز گردد به زودی پاداشی عظیم به او عطا خواهیم کرد )
با درود و سلام بر امام امت و امت امام و امت شهید پرور و با درود و سلام بر تمام سنگر نشینان راه حق و حقیقت . وبا درود سلام بر تمام معلولین و مجروحینی که در بیمارستانها از شدت درد می نالند و شب تاریک و ظلمانی را به صبح روشن مبدل می سازند وبا درود و سلام بر تمام خدمتگذاران به اسلام و با درود و سلام بر تمام یاران با وفای امام و با درود و سلام بر تمام پدران و مادرانی که بهترین فرزندان خویش را در دامن پر برکت خویش پرورش می دهند و به جبهه ها می فرستند تا از اسلام و مرزهای اسلامی و از قرآن دفاع نمایند .
به نام خداوند یکتا و یگانه وصیتم را از اینجا آغاز می کنم :
به نام او که هستیم از او است . و به نام او که قلبم برای او و به دستور او در گردش است و به نام او که گردش شب و روز و تمام ستارگان به دست اودر گردشند و به نام او که خالق و آفریننده ی همه ی جهان است و به نام او که خورشید درخشان و ماه تابان ب دستور او روشنایی می دهند و به نام او که کاخ ستمگران را درهم می کوبد و به نام او که تمام لغز ش ها به دستور او راهنمایی می گردند . (اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله )
شهادت می دهم که خدا یکی است و همتایی و شریکی ندارد و شهادت می دهم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرستاده ی خداست و اطاعت از او واجب و هرکس از دستورات او اطاعت نکند کافر است و شهادت می دهم که علی (علیه السلام ) ولی خداست و اطاعت از دستوراتش واجب و راه او حق و پایدار است و شهادت می دهم که امام خمینی جانشین پیامبر است و با خدای یکتا در ارتباط است و فرمانبرداری از او واجب و هرکس او را تکذیب و به او و راه او بدگویی کند نیز کافر است و جزء دشمنان خدا شمرده می شود و شهادت می دهم که رهبری آگاه و رهبری فداکار داریم و اطاعت از امر او واجب می باشد .
در این جا وصیت می کنم بر امت حزب الله و شهید پرور که جبهه ها را خالی نگذارید و اگر اسلحه ای از دست برادری می افتد اسلحه ی او را مردانه بردارید و روانه ی جبهه ها شوید و امام و راهش را تنها نگذارید زیرا که ما مانند مردمان اهل کوفه نیستیم که اماممان را تنها بگذاریم و ما در اول مردانه با دشمن اقرار کردیم که اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم و مردانه هم خواهیم جنگید که تا کنون ثابت نمودیم و در اینجا با شما هستم ای منافقین کوردل که شما نهایتا از پا در خواهید آمد و با کارهای منافقانی خود افشا خواهید شد و نامتان در بدترین ورق های تاریخ ثبت خواهد شد و در این جا با شما هستم ای افراد بی تفاوت . کمی به خود آیید و بی تفاوت ماندن تا کی و چشم ها را خیره کردن و نگاه حقارت آمیز تا کی و شما کی می خواهید در صف افراد هدف دار و مذهبی و مسلمان بیایید . و با شما هستم ای افراد ولگرد که در کنار خیابان ها و سر چهار راهها می ایستید و حرف های بیهوده می زنید از این کارهای بی بهره ی خویش دست بردارید .
و با شما هستم ای افراد بازاری که بعضی از شما از خون این ملت شهید داده تغذیه نکنید کمی فکر کنید و به خود آیید و با شما هستم ای افراد اداری که بعضی از شما وقتی جایتان در ادارات باز می شود پارتی بازی نکنید و افراد محروم را در نظر بگیرید و حق آن ها را از بین نبرید که دل خانواده های شهدا را آزرده نمایید و با شما هستم ای برادرانی که کادر رسمی ادارات می باشید کمی در کارهایتان دقت کنید و هیچ گاه از یاد خدا غافل مباشید که خدای ناکرده دچار شیطان شوید . و با شما هستم ای برادران فرهنگی چرا بعضی از شماها اینقدر بی تفاوت هستید .
امام خمینی می فرماید معلمی شغل انبیاءست از این شغل مواظبت کنیو و مواظب باشید که خیانت نکنید و در آخر با شما هستم ای افراد خوب الهی که در شهادتم دستهایم را از تابوتم بیرون بگذارید ، تا کوردلان بدانند من با خودم چیزی نمی برم من فقط با اعمال خود وارد قبرستان می شوم و چشم هایم را باز بگذارید تا جلادان تاریخ بدانند من راهم را کورکورانه انتخاب نکرده ام و تابوتم را برای خاک های مزارم بگذارید و کفنم را از بدنم جدا سازید تا مزدوران خودباخته بدانند که بدن عریان من در مقابلشان باز نخواهد ایستاد و زبانم را از دهانم بیرون بیاورید تا امت حزب الله بدانند دیگر توان سخن گفتن ندارم که با آن ها سخن بگویم و بازوان مرا به برادران رزمنده نشان دهید که ببینند من دیگر توان جنگیدن ندارم وگرنه اینجا نبودم و سلول های مرا به افراد منافق نشان دهید که بدانند اگر سلول هایم حرکت می کرد در مقابل آن ها می ایستادم . و ای افرادی که در تشییع جنازه ام شرکت نمودید از شما معذرت می خواهم و فقط می خواهم این را بدانید که هم اکنون مرا در شیاری تنگ و تاریک قرار می دهید و از نزد من می روید . من فقط خودم می مانم و اعمالم . در اینجا نه پدری ، نه مادری ، نه برادری و نه خواهری و نه دوستی و نه آشنایی . من می مانم و خدای خودم و در آخر ای مادر گرامیم از شما معذرت می خواهم که برای به ثمر رساندن من شب ها نمی خوابیدی و روز ها از من مواظبت می کردی و معذرت می خواهم که دیگر بعد از این گونه های شما خیس خواهد بود و معذرت می خواهم از این که شب ها بر کنار گهواره ی من می خسبیدی که مرا بخسبانی تا من اذیت نشوم و معذرت می خواهم از این که وقتی به یاد من می افتی اشک هایت جاری می شود ومعذرت می خواهم از اینکه غم ما و رنج ما را برای به ثمر رساندن من تحمل نمودی . و پدر جان از شما هم معذرت می خواهم که در بزرگ نمودن من روز در هوای گرم تابستان و در هوای سرد زمستان سختی ها را تحمل نمودی تا برای خوراک و پوشاک من وسایل لازم را آماده سازی و معذرت می خواهم از این که وقتی به من نگاه می کردی تمام رنج ها را فراموش می کردی و ای برادران از شما معذرت می خواهم که وقتی بسترم را در کنار خود خالی می بینید ناراحت می شوید و خاطرات شیرین من در خاطر شما تجسم می گردد و معذرت می خواهم از این که وقتی دوستانم را می بینید غم من بر قلب شما اثر می گذارد و وقتی سخنان من به یاد شما می افتد چهره ی غمگین شما غمگین تر می گردد و معذرت می خواهم از شما برادران عزیزی که یاد من قلب شما را به لرزش در می آورد و از شما خواهران هم معذرت می خواهم از اینکه وقتی شب تاریک و ظلمانی فرا می رسد تلخی های زمان به یاد شما می افتد و معذرت می خواهم از اینکه وقتی بر سر مزارم می روید و وقتی که عکسم را می بینید اشک بر چشمان غم انگیز شما جاری می گردد و معذرت می خواهم از اینکه پس از من شیرینی های زندگیتان تبدیل به تلخی ها می گردد اما شما باید همانند زینب باشید و از این سختی ها باکی نداشته باشید . می دانم که شهادت من برای شما مشکل است و من برای شما ارزشمند بودم اما فقط این را می دانم که اسلام و قرآن از من عزیزتر هستند و مملکت و مرزهای ما از من با ارزش تر هستند . پس بنابراین راه خدا و راه حسین (علیه السلام ) از من با ارزنده ترند و در آخر تمام کسانی که با من آشنایی دارند و مرا می شناسند اگر می توانند دو رکعت نماز و دو روز روزه برایم بگیرند و کلیه ی کسانی که از من بدی دیده اند ببخشند و کلیه ی برادران و یا اشخاصی که از من پولی ویا اموالی طلب دارند بدون اینکه خجالت بکشند بروند و از پدرم دریافت نمایند .
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
.