حمید زرگوشی
محل تولد: ايلام - مهران
پردیس محل تحصیل: كرمانشاه - تربیت معلم شهید اشرفی اصفهانی
رشته تحصیلی: آموزش علوم اجتماعی
شهادت: 1365/01/08
محل شهادت: خاک عراق - سلیمانیه
عملیات: والفجر 9
وصیت نامه را هنوز پیدا نکردیم ولی مگه حرف فرزند روح الله با حرف روح خدا فرقی داره؟ همه معلمین باید در فکر این باشند که خودشان را تهذیب کنند.باید خودشان را مهذب کنند تا حرفشان در دیگران اثر کند شما باید خیلی توجه داشته باشید که شماها یک مردم عادی نیستید . شما ها نسلی هستید که در آتیه همه مقدرات کشور به دست آنها سپرده می شود . امام خمینی (ره)
عبد الحمید در سال 1345 در یک خانواده متوسط و مذهبی در مهران متولد شد. خانواده وی در آن زمان از طریق کشاورزی و دامداری امرار معاش می کردند. دوره ی ابتدایی را قبل از انقلاب در مهران به پایان رساند و دوره راهنمایی که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بود باز هم در مهران ادامه داد و شروع دوران متوسطه وی با اولین روزهای آغازین جنگ تحمیلی و آوارگی و مهاجرت به شهر ایلام بود که تحصیلات دوران متوسطه با زندگی در چادرها همراه بود که وی موفق شد با توجه به مشکلات موجود در خرداد 64 دیپلم خویش را اخذ نماید.
حمید یکی از بچه های مومن و متقی و صادق و واقعا مخلص و علاقمند به امام و انقلاب بود. ایشان به هنگام تحصیل همراه جوانان هم سن و سال خویش در پایگاه های مقاومت شهری شرکت فعال داشت و هر وقت قرار بود عملیاتی صورت بگیرد وی بلافاصله اعلام آمادگی می کرد که به جبهه اعزام شود اما با توجه به مشکلات خانوادگی و آگاهی ایشان نسبت به مسائل انقلاب و علاقمند بودن به امام و انقلاب هر وقت اعلام آمادگی برای رفتن به جبهه می کرد با مخالفت خانواده روبه رو می شد و در حقیقت این موضوع او را بسیار آزرده می کرد چون از یک طرف بسیار مایل به جبهه و جنگ بود و برای رفتن به جبهه احساس غرور و افتخار می کرد و از طرف دیگر تمرد از امر پدر و مادر در آن شرایط که وضعیت خانواده اش بیش از حد حاد بود برای وی ناگوار بود. بیش تر اوقات با توجیهات می خواست رضایت پدر و مادر خود را کسب کند و سپس به آرزوی خود جامه ی عمل بپوشاند و از استدلال های وی یکی این بود که می گفت ما باید یار و یاور امام باشیم نه سرباز انقلاب و یکی هم که به عنوان خاطره هیچ وقت از یاد نمی رود همیشه مسئله ی شهادت را مطرح می کرد و از جمله می گفت ما در این ایام آواره هستیم و دارای مشکلات مادی و مالی و مسکن و خانوادگی می باشیم اما بعد از طفولیت زندگی ما با رهبری امام و انقلاب شروع شده و ما دیگر مرتکب گناه و خطا نشده ایم و مسلما اگر همین طور پیش برویم مادر فردای قیامت پیش خدای خود سربلند هستیم و این را از لطف خدا و ایثار و از خود گذشتگی شهدای انقلاب نصیب ما شده حال من هم می خواهم به جبهه بروم هم دین خود را به خون شهدا ادا می کنم و هم اگر شهید شدم به استناد روایات ائمه فردای قیامت برای شما پدر و مادر واسطه شوم تا خداوند به خاطر ما شهدا از تقصیر شماها بگذرد و جای شما را در بهشت جاویدان بدهد و این موضوع را چندین بار قبل از جبهه رفتن مطرح کرده بود.
حمید هیچ گاه نماز و عبادت خود را ترک نکرد و همواره در صفوف منظم دعاهای توسل و کمیل شرکت فعال داشت. بسیار مسئولیت پذیر، وظیفه شناس و خستگی ناپذیر بود. همیشه می گفت ما باید پشتیبان ولایت فقیه و ارزش های اسلامی مان باشیم.
او بعد از قبولی در مرکز تربیت معلم شهید اشرفی کرمانشاه در رشته علوم اجتماعی و بعد از سه ماه تحصیل در مرکز تربیت معلم همراه اولین اکیپ داوطلب از طرف مرکز به آموزش و سپس جبهه اعزام شد و جزء شش نفری بود که بصورت داوطلبانه و افتخاری به منطقه کردستان اعزام شد و در تاریخ 65/1/8 در منطقه عملیاتی سلیمانیه مفقود شد و به عنوان شهید مفقود الاثر شناخته شدند. اما در نهایت پیکر مطهرشان بعد از 29 سال شهادت به وطن بازگشت.
(از شهید بزرگوار وصیت نامه در دسترس نیست؛ این نوشته، نامه شهید به خانواده پنج روز قبل از شهات است.)
بسمه تعالی
خدمت خانواده عزیز و مادر گرامی
سلام علیکم . ضمن عرض سلام ، سلامت تک تک شما را از درگاه خداوند خواهان و خواستارم و امیدوارم که حال همه شما خوب باشد و هیچگونه ناراحتی نداشته باشید و همگی در کمال صحت و سلامت به سر برده باشید . اگر از حال بنده خواسته باشید الحمدالله که خوب است و سالم و صحیح هستم و هیچگونه ناراحتی ندارم. الان که این نامه را می نویسم در منطقه عملاتی والفجر ۹ سلیمانیه و پشت جبهه هستم . روحیه ما بسیار عالی است و حدود یک هفته اینجا هستم و بعد از آن به باختران منتقل می شویم و از تاریخ ۶۴/۱۲/۲۹ به این منطقه آمده ام. وضع کلاً خوب است و شما حق سر و صدای بیجا ندارید و بیشتر به مادرم سفارش کنید که هرگونه سر و صدا کند خودش می داند . من که خیالم راحت است . در پایان به همه سلام می رسانم و امیدوارم که صبر کنید و خیال ما را هم راحت کنید . دیگر امری ندارم خداحافظ همه شما . بیشتر از این مزاحم شما نمی شوم دیگر امری ندارم . خلاصه مانده به شما چه ناراحت باشید یا نه بالاخره ما هم می آئیم . ان شاء الله شما بی تابی نکنید . دیگر امری ندارم و امیدوارم شما خیالتان راحت باشید . هر کس بخصوص مادرم به این حرفهای من قانع نمی شود خلاصه دلسوزی بی جا می کند. خداحافظ . امیدوارم که ناراحت نباشید.
مجید و یا هر کس دیگری که نامه را می خواند تا آنجا که امکان دارد خیال مادرم را راحت کنید و بگویید پشت جبهه هستیم و او را قانع کنید .
ما حالا پشت جبهه هستیم و حدود 9 الی 10 ام امکان دارد به مرخصی بیائم .
تقدیمی از سنگرهای غرب
خداحافظ
۶۵/۱/۳ حمید زرگوشی
وصیت نامه را هنوز پیدا نکردیم ولی مگه حرف فرزند روح الله با حرف روح خدا فرقی داره؟ همه معلمین باید در فکر این باشند که خودشان را تهذیب کنند.باید خودشان را مهذب کنند تا حرفشان در دیگران اثر کند شما باید خیلی توجه داشته باشید که شماها یک مردم عادی نیستید . شما ها نسلی هستید که در آتیه همه مقدرات کشور به دست آنها سپرده می شود . امام خمینی (ره)