رجبعلی افشار

محل تولد: زنجان - کرسف

پردیس محل تحصیل: زنجان - دانشسرای شهید مدنی قیدار

رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی

شهادت: 1363/12/22

محل شهادت: خاک عراق - جزیره مجنون

عملیات: بدر

ای منافقین! شما خیال میکنید با کشتن ما پیروز خواهید شد حتما نخواهید توانست، اگرما بکشیم و یا کشته شویم، پیروزیم، چون اگر بکشیم بدان معنی است که تمام منافقین را ازبین برده ایم و اگر کشته شویم خواست خداوند بوده و کشته شدن ما در تاریخ ثبت خواهد شد.

دانشجو معلم شهید رجبعلی افشار در سال ۱۳۴۷ در روستای کرسف در هشت کیلومتری قیدار در خانواده مذهبی، مؤمن و کشاورز پا به عرصه وجود نهاد.
در سال ۱۳۵۴ وارد دبستان و در سال ۱۳۵۸ وارد راهنمایی شد و در کرسف دو مقطع ابتدایی و راهنمایی را با عشق و علاقه خاصی به پایان برد.
ایشان فردی با ایمان بود، شوخ طبعی و خنده رویی از ویژگی های برجسته او به شمار می رفت و کینه ی کسی را به دل نمی گرفت، بشاشیت چهره و صفای باطنی اش هنوز در اذهان باقی مانده است.
او به شغل معلمی علاقه داشت تا اینکه در تاریخ ۱۳۶۲٫۷٫۱ در دانشسرای تربیت معلم مدنی قیدار پذیرفته و مشغول به تحصیل شد.
اما هیچگاه رزمندگانی را که در جبهه حق علیه باطل بودند لحظه ای فراموش نمی کرد، آری سال ۱۳۶۳ موعد وصال به عرشیان بود.در سال اول متوسطه (دبیرستان شریعتی قیدار) علی رغم مخالفت اطرافیان ، پس ازطی دوره آموزش نظامی راهی جبهه ها گردید. او امدادگری بود که کار مداوای مجروحین را بر عهده داشت و این کار را برای خود قرب و منزلتی میدانست و همواره بر فعالیت بیشتر خود می افزود اما جزیزه مجنون سعادت گاهی بود که اورا به سوی معبودش فرا می خواند.
رجبعلی سرانجام بر اثر اصابت ترکش از ناحیه سر و گردن به شدت مجروح شد به لقای پروردگار پیوست در مورخه ۱۳۶۳٫۱۲٫۲۲ عروج معنوی خود را طی نمود. آنگاه پیکر مطهر شهید افشار را به کرسف انتقال و در دستان پر شور مردم پس از طی مسافتی در جوار امامزاده عبدالله (ع) دفن نمودند.

بسم الله الرحمن الرحیم
«اِنّا فتحنا لک فتحا مبینا»
شرط این بود که در حجله بختم به سعادت برسم
قسمت این شد که در سنگر عشقم به شعادت برسم
سلام بر حضرت مهدی (عج) نایب برحقش امام امت و سلام و درود بر رزمندگان اسلام و شهدای در خون غلطیده .
برادران و خواهران عزیز! من ، کوچکتر از آن هستم که وصیت نامه بنویسم، هم اکنون این را نوشتم تا از من یادگاری بماند، اگر ما بهتر فکر بکنیم که از زمان پیامبران که ابر قدرت ها، علیه تمام مستضغفین جهان و اسلام قیام کرده و می کند
برای مثال اگر آب نباشد انسان نمی تواند زنده بماند و روی زمین ، جسد حیوانات و گیاهان پوسیده بر زمین باقی می ماند و وقتی فصل بهار میشود ، باران میبارد و آب قطره قطره جمع میشود و یک سیل بزرگ تشکیل میشود همه اجساد حیوانات و گیاهان را میبرد و به گودال ها می ریزد.
اکنون نیز اسلام آب مستضعفان است که از تمام شهر های ایران در جبهه جمع شده است و می خواهد تمام کفار را درگودال بریزد و زمینه را برای ظهور حضرت مهدی (عج)مهیا کند.
اگر از منافقین هم کسی بماند با شمشیر حضرت مهدی به هلاکت خواهد رسید.
ای منافقین! شما خیال میکنید با کشتن ما پیروز خواهید شد حتمانخواهید توانست، اگرما بکشیم و یا کشته شویم، پیروزیم، چون اگر بکشیم بدان معنی است که تمام منافقین را ازبین برده ایم و اگر کشته شویم خواست خداوند بوده و کشته شدن ما در تاریخ ثبت خواهد شد.
سخنی چند با پدر و مادر عزیزم:
پدر بزرگوارم! می دانم که برای بزرگ کردن من زحمت کشیده ای امیدوارم مرا حلال کنی که من جهت رضایت خاطر خدا ، در این جنگ شرکت نموده ام ، خواسته خداوند است که به دیدارش رهسپار شوم.
مادر مهربانم!
می دانم برای بزرگ کردن من شب ها نخوابیده ای و زحمت کشیده ای ، مرا در آغوش کشیده ای، مرا ببخش و حلال کن.
حلال کنید ای دوستان ، عزیزان و همسایگان و فامیلها هر خطایی از من دیده اید ببخشید
برادرانم و خواهرانم مرا ببخشید و حلال کنید
خداحافظ والسلام علیکم