رحیم نوروزی

محل تولد: اردبيل - گرمی

پردیس محل تحصیل: اردبيل - دانشسرای تربیت معلم شهید رجایی اردبیل

رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی

شهادت: 1365/11/11

محل شهادت: خوزستان - شلمچه

عملیات: والفجر 8

وصیت نامه رو هنوز پیدا نکردیم ولی مگه حرف فرزند روح الله با حرف روح خدا فرقی داره؟
《همه معلمین در فکر این باشند که خودشان را تهذیب کنند. باید خودشان را مهذب کنند تا حرفشان در دیگران اثر کند. شما باید خیلی توجه داشته باشید که شماها یک مردم عادی نیستید. شماها معلم نسلی هستید که در آتیه همه مقدرات کشور به دست آنها سپرده می‌شود.》
امام خمینی(ره)

شهید رحیم نوروزی در روستای سرسبز و خوش آب و هوای آلیله سر شهرستان گرمی به تاریخ 1345 دیده به جهان گشود ، رحیم اولین فرزند خانواده بود ، پدر بزرگوارش « حنیفه» کشاورزی پاک سرشت و ساده بود و با رنج و زحمت فراوان از طریق کشاورزی و دامداری مخارج خانواده را تامین می کرد.
مادر بزرگوارش ، گل دسته زنی مهربان و مومنه بود ، او زمانیکه رحیم هنوز پا به دوران نوجوانی نگذاشته بود چون گلهای بهاری دست خوش خزانی زود هنگام شد و با فراق خویش خانواده را سخت متاثر کرد .
رحیم تحصیلات ابتدائی و راهنمائی اش را با شور و شوق فراوان در مدرسه روستای زادگاهش آلیله سر به پایان رسانده است . در هفت سالگی دوشادوش هم سن و سالهای خود در سال 1352 روانه تحصیل شد ، شور و اشتیاقی عجیبی از کودکی به آموختن و کتاب داشت شور و اشتیاقی که از او دانش آموزی نمونه و درس خوان ساخته بود .
بعد از اتمام دوره راهنمایی رحیم در سال تحصیلی 58-59 در کلاسهای راهنمائی مدرسه آلیله سر نام نویسی کرد سه سال بعد او در حالیکه دوره راهنمائی را پشت سر گذاشته بود در دبیرستان امام خمینی (ره) گرمی نام نویسی و در رشته ادبیات و علوم انسانی مشغول به تحصیل می شود .
در طول این سالها رحیم علاوه بر تحصیل در کارها ی روستا بویژه در امور کشاورزی و دامداری به پدر کمک می کرد ، او به عنوان فرزند ارشد خانواده نسبت به امورات کشاورزی و دامداری حساسیت خاصی داشت ، این حساسیت در رفتار و رابطه او با دیگر اعضای خانواده نیز هویدا بود بگونه ای که سعی می کرد با مهربانی و محبت هایش گوشه ای از محبت مادری را در خانه پر کند .
دوستان و هم بازی های رحیم در این سالها هم سن و سالهایش در روستا بود ، بچه هایی که در کنار یکدیگر به بازی های محلی مشغول می شدند ، به مسجد می رفتند و در عزاداری های سالار شهیدان زنجیر زنی می کردند .
رحیم در طول سالهای تحصیل در دبیرستان امام گرمی در هنگام فراغت از تحصیل برای کارگری به رشت می رفت . او گرمای طاقت فرسای و هوای شرجی گیلان را در روزهای داغ تابستان تحمل می کرد تا بلکه بتواند علاوه بر تامین هزینه های تحصیل خود باری از دوش پدر سبک کند .
بعد از اتمام دوره دبیرستان ، رحیم در سال 1364 وارد مرکز تربیت معلم شهید رجایی اردبیل شد ، ورود به تربیت معلم به معنی نزدیکی تحقق آرزوی دیرینش یعنی معلم شدن بود . از دوران نوجوانی به عشق معلم شدن و اموختن علم و دانش به کودکان معصوم روستا روزها و لحظه ها را می شمرد و در روزهای سخت درس و امتحان با چنین آرمانی نیرو می گرفت از این رو زمانیکه بعنوان کارورز وارد کلاس درس می شود حس عجیبی تمام وجودش را فرا می گیرد ، حس آرامش ، حس لذت از زندگی حس معنا .
سال اول دوره تربیت معلم به پایان می رسد ، انس با قران ، مطالعه متون انقلابی ، در کنار باطن پاک و صادقانه و متواضع ، رحیم را به جبهه و ارزشهای معنوی آن سوق می دهد . چیزیکه با سرشت پاک او کاملا همخوان بود . رحیم جنگ را تبلور عشق بنده به معبود توصیف می کرد و به حقانیت رزمندگان ایمان داشت ، باورهای مذهبی و انقلابی رحیم در رابطه با دفاع از میهن و اسلام او را وادار به این کار بزرگ و مقدس می کرد و همواره بر ادامه راه شهدا تاکید داشت . بلاخره رحیم برای عملی کردن تصمیم اش وارد جبهه های جنگ شد . روز عزیمت رحیم با روز سالگرد مادرش مقارن بود . او در جبهه به عنوان یک آرپیچی زن خدمت می کرد و در نوع خود رزمنده ای فعال بود . او از عشق دفاع از میهن رفته بود و عشق شهادت او را پر شورتر می کرد تا اینکه در مورخه 11/11/65 در شلمچه در اثر اصابت تیر و ترکش به صورت پاک و نورانی اش به مقام بزرگ شهادت می رسد و شهید می شود.

وصیت نامه رو هنوز پیدا نکردیم ولی مگه حرف فرزند روح الله با حرف روح خدا فرقی داره؟
《همه معلمین در فکر این باشند که خودشان را تهذیب کنند. باید خودشان را مهذب کنند تا حرفشان در دیگران اثر کند. شما باید خیلی توجه داشته باشید که شماها یک مردم عادی نیستید. شماها معلم نسلی هستید که در آتیه همه مقدرات کشور به دست آنها سپرده می‌شود.》
امام خمینی(ره)