رضا محمد ظاهری

محل تولد: همدان - تویسرکان

پردیس محل تحصیل: همدان - تربیت معلم شهید بهشتی تویسرکان استان همدان

رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی

شهادت: 1365/02/25

محل شهادت: خاک عراق - جزیره مجنون

عملیات: جبهه‌های حق علیه باطل

وصیت نامه رو هنوز پیدا نکردیم ولی مگه حرف روح الله با روح خدا فرقی داره؟ «همه معلمین در فکر این باشند که خودشان را تهذیب کنند. باید خودشان را مهذب کنند تا حرفشان در دیگران اثر کند. شما باید خیلی توجه داشته باشید که شماها یک مردم عادی نیستید. شماها معلم نسلی هستید که در اتیه همه مقدرات کشور به دست آنها سپرده می شود.»امام خمینی(ره)

ما مِن قَطرَةٍ أحَبُّ إلَى اللّه ِ مِن قَطرَةِ دَمٍ في سَبيلِ اللّه ِ
هیچ قطره ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست.
این بار سخن از یک قهرمان است. سخن از رضا محمد ظاهری است، سخن از ایمان است و قیام، عشق است و جهاد، ایثار است و شهادت، این بار سخن از فرزندی است که چون مولای خود حسین (ع) در راه معشوق خود جان باخت. آری رفت تا ما راکدارن و خاموشان را آگاه سازد که زندگی جز آزمایش از طرف خداوند تبارک و تعالی نیست.
در شب عید فطر در خانواده‌ای کشاورز و مذهبی در سال ۱۳۴۵ در سرابی تویسرکان چشم به هستی گشود. او را رضا نامیدند و در همان خانواده مذهبی رشد یافت. شهید رضا محمد ظاهری از دوران کودکی علاقه شدیدی به دین و دیانت داشت، به طوریکه از ۶ سالگی نماز خواندن و بعضی از فرایض مذهبی را در آغوش خانواده فرا گرفت و با اشتیاق به فرایض دینی خود عمل کرد و مرتباً در نماز جماعت مسجد جامع و مسجد سرابی شرکت می‌نمود. پس از گذراندن دوران ابتدایی در دبستان استخر سرابی با ترغیب پدر و اشتیاق خویش جهت کسب علم و دانش و معرفت به مدرسه راهنمایی تحصیلی دهخدای سرابی وارد شد و همچون دیگر دوستانش به فعالیت درسی پرداخت. وی در این سنین تحت تربیت مادربزرگش قرار می گیرد و گویا راز شهادت و شهامت را در دامن این بزرگ بانو می آموزد و در جلسات مذهبی شرکت می‌نماید و در جلسه هفتگی امام جعفر صادق شرکت فعال دارد که این هیئت خود در پیشبرد اهداف انقلاب نقش بسزایی داشت. در دوران راهنمایی تحصیلی بود که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی به اوج خود رسید و او نیز در پخش اعلامیه ها و تظاهرات در سطح شهر با توجه به سن کمش شرکت می‌کرد و در این ایام، خانه مادربزرگ ایشان مرکز تجمع افراد مبارز و ایثارگر بود و راهپیمایی را از آنجا شروع کردند. او نیز در حد توان به همرزمان خود کمک می‌نمود و در مدرسه با دانش آموزان هم درسش از جمله شهیدان بصیری، نور علیئی، الوندی و... به فعالیت خویش ادامه می داد و با نوشتن شعار و آگاه ساختن دانش آموزان دین خود را به انقلاب ادا می نمود و اولین نماز جماعت را در حیاط مدرسه برگزار کردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در همه صحنه ها حضور داشت و با ثبت نام در بسیج به پاسداری از حریم دستاوردهای انقلاب می‌پرداخت.
باز این حزب الله است که باید بجنگند و با خون خود درخت انقلاب را سیراب کند و شهید رضا محمد ظاهری هم تحمل ماندن را نداشت و همراه دیگر همرزمانش راهی دیار عاشقان، کربلای ایران شد، و در جبهه غرب با دشمن به نبرد برخاست و در والفجر ۲ در سرپل ذهاب و شیخ صالح که برادرش احسان نیز حضور داشت شرکت کرد. او در این مورد با برادرش حامد مسابقه ای زیبا داشت. در جبهه حق علیه باطل همرزم بودند. هرچند که اراده الهی بر این قرار گرفت احسان در زادگاهش در کمال آرامش به دیار معشوق بشتابد.
شهید رضا محمد ظاهری به درس و تحصیل اهمیت بسزایی می داد و ضمن حضور در جبهه موفق به گرفتن دیپلم در دبیرستان شریعتی شد و با شرکت در کنکور سراسری در تربیت معلم تویسرکان رشته آموزش ابتدایی پذیرفته شد و با علاقه فراوانی که به شغل مقدس معلمی داشت، در آن مرکز به تحصیل پرداخت. او در این مقطع نیز پاک و پارسا بود. این در حرکات و سکناتش به خوبی نمایان بود. گویا در پرتو مفاهیم اسلامی و دانشگاه در جبهه، شاگرد ممتاز شده بود و درس های ایثار و تقوا و رشادت را آموخته، او همیشه با رنج کشیدگان بود و درد محرومان را درک می کرد.
رضا حضور در جبهه را از اهم واجبات می دانست چرا که فرزند مسجد باید هم اینگونه باشد و به گواهی در و دیوار مسجد جامع و مسجد ابوالفضل ایشان از هیچ واجبی کوتاهی نمی‌کرد و در برابر ظلم می‌ایستاد و تمام هم و غمش مبارزه و ریشه کنی ظلم و فساد بود. بارها عازم جبهه شد و در سال ۱۳۶۳ در منطقه پنجوین عراق شرکت نمود. عشق یعنی صعوبت و پایبندی، یعنی ابوذر بار سنگ بر شکم بستن، چو ابوذر در تبعید به سر بردن تا اسلام محفوظ بماند. عشق او به رهبری انقلاب در بالای قلبش حک شده بود. وی پای پیاده با عاشقان کوی حسین تا جماران برای دیدن نور چشم خویش عازم شد تا از منبع فیض مستفیض شود و بوی حسین و شهادت را دریابد. آفرین بر این عشق بر این وقار و همت. الحق فهمیده بودی که رختخواب ذلت چیست و محراب شهادت چیست. شهادت را راه خویش و عروس دیرین خویش قرار داد و شهد عروسی را در جبهه به درجه رفیع شهادت شیرین‌تر کرد و عقد دامادی را در مکتب حسین علیه السلام پیمان بستی.
پدر شهید میگوید: رضا بعد از شهادت دوستش شمس الله الوندی در رختخواب نخوابید و همواره از خداوند طلب شهادت می‌کرد و شاید راز و نیاز شبانه‌اش و ناله‌های گلو سوزش او را رهنمون کرده باشد. ایشان قبل از آخرین اعزامش در سال ۱۳۶۵ موفق به سفر مشهد مقدس جهت عرض ارادت به حضور هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت شد. ما چه می دانیم شاید برای کسب جواز شهادت رفته باشد. او که صله ارحام مانوس او بود این بار به خانه اکثر فامیل ها میرود و حلالیت می طلبد، و گویا گمشده اش را فقط باید در نیزارهای جنوب یابد و باز راهی دیار خوبان می شود و در عملیات فاو شرکت می‌کند. در همین عملیات است که به لقاء معشوق می‌رسد. شهید رضا محمد ظاهری برای رسیدن به مقام شهادت حالات خویش را این چنین بیان می دارد:
محمود هر حمدی بود محمود ما / او عاشق مولا شد رفت از جهان از پیش ما
در عصر خونین از مبارک ماه ما / مهمان معبود گشت رفت از دیار و نزد ما
تا جنت الماوای حق را لحظه ای پیمود او / قربانی معشوق گشت رفت از میان بزم ما
مرد خدا ایثار جوی عرصه پیکار بود / شب را به زهدش روشنی گو بود چون شبنما
با نقل و با کردار خودت لحظه دری آفرین / شد در جهان با سیرتش الگوی ما
گیلاس شیرین شهادت را آنی سر کشید / او در جهان جاوید شد راهنمای راه ما
او استقامت را طریق آموخت ما / پیکار با خصم بین روشن نمود از بهر ما

وصیت نامه رو هنوز پیدا نکردیم ولی مگه حرف روح الله با روح خدا فرقی داره؟ «همه معلمین در فکر این باشند که خودشان را تهذیب کنند. باید خودشان را مهذب کنند تا حرفشان در دیگران اثر کند. شما باید خیلی توجه داشته باشید که شماها یک مردم عادی نیستید. شماها معلم نسلی هستید که در اتیه همه مقدرات کشور به دست آنها سپرده می شود.»امام خمینی (ره)