شعبان سجادی
محل تولد: سمنان - روستای طزره دامغان
پردیس محل تحصیل: سمنان - مرکز تربیت معلم شهید باهنر دامغان
رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی
شهادت: 1365/10/04
محل شهادت: خوزستان - شلمچه
عملیات: کربلا 4
خواهشی که از شما دارم این است که پشتیبان رهبر باشید از رهبری او اطاعت کنید و دلیرانه در برابر مفسدین و جباران تاریخ با توکل بر خدا ایستادگی کنید که نصرت شما در آن است و این وعده ایست که خدا داده! و خوف از خدا در خود بالا ببرید و پشتیبان سرسخت ولایت فقیه باشید و همیشه در پی حق و حقیقت باشید و ذکر و اهدافتان فقط برای الله باشد؛ چون در این صورت است که صراط المستقیم را طی خواهید کرد.
شعبان فرزند احمد سجادی در سومین روز فروردین ۱۳۴۶ متولد شد. در کانون گرم خانواده متوسط، صمیمی و متدین، در روستای طزره از توابع دامغان رشد نمود. پدرش کارگر شرکت ذوب آهن بود که پس از مدتها تلاش توانست اندک زراعت و دامی خریداری کند تا پشتوانهای برای رزق حلال خانواده باشد. شعبان زیاد به کوچه و خیابان و بازی با همسالانش علاقه ای نشان می داد روح زلالش در مکتب خانه با مفاهیم فکری دینی و اعتقادی پیوند خورد. سپس با ذوق و شوق به مدرسه رفت. ابتدایی را در زادگاهش پشت سر گذاشت. نخستین بار، طعم دوری از خانواده را وقتی چشید که برای ادامه تحصیل همراه برادرش به گرگان رفت. سال 61 پس از پایان دوره راهنمایی، برای گذراندن دوره متوسطه به دامغان بازگشت. دیپلم ادبیات و علوم انسانی اش را از دبیرستان دکتر علی شریعتی دریافت کرد. از نوجوانی کار میکرد و مخارج تحصیلی اش را خودش به دست می آورد. به خاطر برنامه ریزی، جدیت، سخت کوشی و علاقه به معلمی، در تربیت معلم شهید باهنر دامغان پذیرفته شد. اوقات فراغتش بیشتر به مطالعه کتاب های شهید مطهری، شهید دستغیب و گوش دادن به سخنرانی های امام خمینی می گذشت. از بهترین بازیکنان فوتبال و والیبال و روستا هم بود. شعبان سجادی، دانشجوی سال آخر تربیت معلم برای اولین بار در بیست و نهم شهریور ۶۵ به جبهه جنوب اعزام شد. بعد از ۴۰ روز به مرخصی آمد. ده روز بعد، دوباره عزم رفتن کرد. این بار به اتفاق احمدرضا اصحابی همراه گردان قمر بنی هاشم (علیه السلام) به تیپ دوازده قائم آل محمد (عجل الله)، اعزام شد. سرانجام در چهارم دی ۱۳۶۵، در عملیات کربلای ۴، در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به ران و پهلو و جراحات دیگر، از جام شهادت نوشید و به وصال حق نائل آمد. جسم پاک شهید پس از تشییع، با لباس غواصی در جوار امامزاده اسماعیل روستای طزره خاکسپاری شد.
سپاس بی پایان خداوندی را که پروردگار عالم، وجود هستیبخش آفریدگان و پدیدآورنده آسمان ها و زمین است! درود فراوان به روان پاک پیامبر برگزیده خدا، مصطفی (ص) باد که نخستین بنده شایسته و افضل پیامبران مقرّب او و بهترین آفریده او در مرحمت و مکرمت به سوی جهانیان است و به عترت پاک معصوم و مقدس که از هر آلودگی و ناپاکی منزه و مبرایند و با درود و سلام فراوان به یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (ع) و نائب بر حقش امام خمینی بت شکن، آن پیر جماران و قلب تپنده امت و امید تمامی مستضعفان جهان و امت شهیدپرور انقلاب اسلامی و با درود بر تمامی شهیدان، از کربلای حسینی تا کربلای ایران که با خون خود ریشه های راستین اسلام را آبیاری کردهاند و در برابر آن جان خود را فدا کردند! اکنون چند پیام به شما پدر و مادر عزیزم من و برادرم عمرت شهیدپرور انقلاب اسلامی دارند که به قرار زیر است. شما ای پدر و مادر عزیزم الان هنوز نمیدانم عازم کدام جبهه می باشم ولی انشاالله به هرجا که میروم هدفم برچیدن کفر است و هدف بر علیه آنهایی است که در مقابل اسلام ایستاده اند و از شما پدر و مادر عزیزم خیلی خیلی ممنون هستم که مرا بزرگ کردید و به جبهه فرستادید که با دشمنان خدا و خلق بجنگیم و از شما تنها خواهشی که دارم این است که اگر به خواست خداوند شهادت نصیبم گردید برایم گریه نکنید که من پیش خدای خودم خواهم رفت و اینکه خونه من از خون شهیدان از کربلای حسین کربلای ایران با ارزش تر و سنگین تر نیست و از شما می خواهم برای سلامتی و طول عمر امام دعا کنید و همیشه به یاد خدا باشید و در راه خدا قدم بردارید و از شما پدر و مادر عزیزم حلالیت میطلبم و از زمان زحماتی که برای من در طول زندگی کشیده اید ارج مینهم و از خداوند متعال برای شما اجر و شکیبایی خواستارم.
اما سخنی که با شما برادر عزیزم من دارم این است که دین خود را نسبت به خالق ادا کن و بار تکلیفی که برای دوش تو نهاده شده است به منزل برسان. وظایف مذهبی خویش را آنچنانکه خواست خداست انجام بده.
باشد که پروردگار آنها را از تو بپذیرد. زنهار که از امر خدا سرپیچی نمایید یا به محرمات و معاصی دامن خویش را آلوده سازی و از شما برادر عزیزم خواهش می کنم که مرا حلال کنید که اگر چنانچه در طول زندگی برای شما مزاحمت ایجاد کردم امیدوارم مرا ببخشید و عفو نمایید تا شاید از گناهانم اندکی کاسته گردد.
از آشنایان و اقوام مخصوصاً شما دایی عزیزم و سایر عزیزان حلالیت می طلبم و امیدوارم مرا حلال کنید و خداوند همه شما را موفق و سلامت بدارد. خواهشی که از شما دارم این است که پشتیبان رهبر باشید از رهبری او اطاعت کنید و دلیرانه در برابر مفسدین و جباران تاریخ با توکل بر خدا ایستادگی کنید که نصرت شما در آن است و این وعده ایست که خدا داده! و خوف از خدا در خود بالا ببرید و پشتیبان سرسخت ولایت فقیه باشید و همیشه در پی حق و حقیقت باشید و ذکر و اهدافتان فقط برای الله باشد؛ چون در این صورت است که صراط المستقیم را طی خواهید کرد. جنگ را فراموش نکنید و آن را یک امر مهم بشمارید و اگر شما در صحرای کربلا حضور نداشتید که سیدالشهدا را یاری نمایید الان می تواند جوابگوی «هل من ناصر» سیدالشهدا باشید و سخن دیگری را که با بعضی از مردم دارم این است که میگویند اینها از درس فرار کردند و رفتند شما این را نمی دانید و فهم این را ندارید که بفهمید که بخاطر امر خدا به جبهه ها رفتیم و وصیت دیگر من به حزب الله است که هر وقت نفسشان اسیرشان کرد به جبهه ها بیایند با فاتحه و قرآن خواندن و صلوات در هر روز جمعه این گناهکار را شاد کنیم و نکته دیگر اینکه امام را تنها نگذارید و از رهبری او اطاعت کنید و به خانوادههای شهدا سر بزنید و به دیدار معلولین و مجروحین بروید و هرکس با انقلاب امام مخالف است مدیون هستید که بگذارید در تشییع جنازه من بیاید و مدیون هستید که با هر فامیل ضد انقلاب در رابطه باشید چه دوستان و چه آشنایان! در آخر سفارشی که به شما پدر و مادر عزیزم برادر و سایر عزیزان دارم این است که راضی نیستم بخاطر من خودتان را به خرج بیندازید و خرجی را که به خاطر من میخواهید ختم کنید برای جبهه بفرستید.