شهید عباس معیل

محل تولد: خراسان‌جنوبی - بشرویه

پردیس محل تحصیل: خراسان‌جنوبی - مرکز تربیت معلم شهید مفتح فردوس

رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی

شهادت: 1363/12/22

محل شهادت: خوزستان - جزیره مجنون

عملیات: بدر

همیشه یاور امام امت باشید و رهنمودهایش را جامۀ عمل بپوشید.دعاها را هرچه بهتر برگذار نمائید.روضه بخوانید تا مردم همیشه در معنویات غرق باشند.
حرف دیگر من با همکلاسیان و معلمین آینده است، اولا که مرا ببخشید ثانیا وظیفۀ شما خیلی خطیر است چون فردا نونهالان پاک زیر دست شما خواهند بود و شما باید در تعلیم آنان کوشا باشید.

دانشجوي شهيد عباس معيل در سال1344در خانواده‌اي مذهبي و متدين در شهر بشرويه ديده به جهان گشود.هنگام تولدش، پدرش مسافرت بود و اهل خانه بر حسب سفارش پدر و به عشق سقاي كربلا نامش را عباس گذاشتند .
دوران كودكي عباس با تلاش و سخت‌كوشي و در خانواده اي كه عشق سرور و سالار شهيدان بود سپري مي‌گشت وي چهار سال داشت كه براي زائران امام زاده علي (ع) روي دست پدر روضه سكينه خاتون (س) خواند و جمعيت را به شدت به گريه انداخت بعد‌ها نيز يكي از مداحان اهل بيت (ع) بود و بويژه در شب و روز عاشورا در هيئت جان نثاران حسيني نوحه خواني مي‌كرد. در شش سالگي به دبستان رفت و از فرط علاقه به مادرش هنگام رفتن به مدرسه و برگشت وي را در آغوش مي‌كشيد و مي‌بوسيد. عباس در مدرسه دانش‌آموزي درسخوان بود و با دوستانش اخلاق خوشي داشت.
 تابستانها شترهاي پدر را به چرا مي‌برد اما اغلب به كار طاقت فرسا در كوره پز خانه مي‌پرداخت تا با كسب درآمدي مختصر هزينه‌هاي تحصيلي خود را بپردازد.
دوران تحصيلي‌اش درمدرسه راهنمايي مصادف با انقلاب شكوهمند اسلامي بود. او در اين سالها با وجود كوچكي از جسارت زيادي برخوردار بود و يكبار نيز مقاله‌اي عليه رژيم ستمشاهي در مقابل جمعيت قرائت كرد كه مورد تحسين قرار گرفت. سالهاي حضور در دبيرستان عباس اغلب كتابي براي مطالعه در دست داشت. او اهل مسجد بود.
  در امر به معروف و نهي از منكر پيش قدم بود و در اين كار ترديد به خود راه نمي‌داد . عصباني نمي‌شد و حرمت ديگران را نگاه مي‌داشت. در اين ايام شهيد عباس معيل دوباره به جبهه رفت. مسئولين اعزام نيرو به خاطر سن و سال كم و جثه كوچك و ضعيف عباس مانع اعزامش مي‌شدند اما او با زرنگي كه داشت خود را به جبهه مي‌رساند . برخي از دوستان عباس طي اين سالها به فوز عظيم شهادت نائل شدند.
 عباس كه بيش از همه تحت تاثير شهادت شهيد محمد فرهادي بود. او علاقه وافري به اين شهيد بزرگوار داشت و هميشه از او ياد مي‌كرد.(عباس بسيار ساده پوش و از ماديات دنيا ‌گريزان بود و دنيا را سراب مي‌‌دانست و ديگران را از دل بستن به آن بر حذر مي‌داشت.)وي در آخرين نامه‌اش خطاب به برادر خود مي‌نويسد: دنيا ابدي نيست و اين ساده لوحي است كه چشم به دنياي فناپذير داشته باشيم.
در وصيت نامه‌اش نيز نوشته است : «دنيا همانند سرابي است كه هر چه انسان به سويش مي‌رود جز هيچ نمي‌يابد.» پس از اتمام دبيرستان وارد مركز تربيت معلم شد. در اولين سال تحصيلي‌اش ,مقارن عمليات خيبر به جبهه اعزام شد و از سال بعد نيز مجدداً درسش را رها كرد تا از فيض دانشگاه جبهه بي‌بهره نماند.
آخرين اعزام شهيد در سال 1363و قبل از عمليات بدر بود كه به عنوان بي‌سيم‌چي توپ 106 انتخاب گرديد. اين بار نور شهادت به وضوح در رخسارش نمايان بود. چند روز قبل از عمليات بدر بود كه ديگر از شوخ طبعي او خبري نبود. بسيار آرام و مطمئن بود. بيشتر فكر مي‌كرد و كمتر حرف مي‌زد. هر وقت و هر كجا كه مي توانست با خداي خود خلوت مي‌كرد و وقتي كه ناگهان پيدايش مي‌شد چشمانش با حلقه‌‌‌‌اي از اشك مي‌در‌خشيد. چشمان هميشه نمناكش گوياي اين واقعيت بود كه سرانجام جان بر سر عشق خواهد باخت شب عمليات فرا رسيد آزاد سازي جاده‌ي خندق در آبهاي هورالعظيم و در آن سوي ساحل آغاز شد. در اين سو اتومبيل جيپ 106 با خدمات و مهمات سوار بر قايق مخصوص ,آماده حركت بود و سرانجام پس از پاكسازي جاده‌ي خندق شبانه به راه  افتاد و ساعت 8 صبح به كناره‌ي جاده‌ي خندق رسيد جيپ 106روي جاده خندق كه فقط اسلحه سبك داشتند اميدواري مي‌داد در انتهاي جاده دشت بزرگي در اختيار عراقي‌ها بود.دشمن با تمام توان پاتك خود را از اين محل آغاز كرد و قبضه‌ي توپ106 تنها سلاحهاي سنگين در جبهه‌ي اسلام بود كه هر از گاهي از پشت خاكريزي كوتاه شليك مي‌كرد. ادوات دشمن در آتش قهر رزمندگان اسلام مي‌سوخت اما خطر حمله مجدد ادامه داشت.
 جيپ 106 حامل شهيد معيل براي بارگيري گلوله بايد لحظاتي از خط مقدم خارج مي‌شد.عباس خوشحال از تلاش خود و همرزمان به عقب برمي‌گشتند  كه مورد اصابت گلوله كاتيوشاي دشمن قرارگرفت سرنشينان جيپ به هوا پر تاب شدند و عباس با تبسمي بر لب شهيد شد. پيكر پاك آن شهيد ساعاتي زير آتش دشمن باقي ماند و سرانجام به وسيله موتور سيكلت از زير آتش خارج و بلافاصله با قايق به پشت جبهه منتقل گرديد.
 هنوز همسنگران شهيد درجبهه بودند كه پيكر پاك او با حضور چشم‌گير مردم و برخي همكلاسيان و اساتيدش در شهر فردوس و بشرويه تشييع شد.
وصيت نامه شهيد عباس معيل كه3 روز قبل از شهادتش و با حالي دگرگون نوشته شده بود حاوي اصول و مباني اعتقادي اسلام است. بخش اول وصيت نامه‌اش با وصفي زيبا به حمد و ستايش پروردگار و بيان صفات خداوند سبحان اختصاص دارد سپس در حين نوشتن به ياد مادرش كه به شدت به او علاقه‌مند است مي‌افتد.
 شهيد معيل خطاب به مادرش مي نويسد :مادري كه فرزندش را تا سن 20 سالگي بزرگ كرده است چگونه در مرگ عزيزش گريه نكند ؟گويا مي‌داند كه مادرش بي تاب خواهد بود براي تسلاي پدر و مادرش چنين نوشته است :"من امانتي از پروردگار بودم و اكنون شما امانت او را بر گردانده ايد سپس ناراحت نباشيد." شهيد در ادامه به توصيف حال و هواي خود مي‌پردازد.
 « اين دفعه حالي ديگر دارم دلم كسي را مي‌جويد كه قابل رويت نيست, به دنبال معشوقي است كه هرگز او را نديده است و بعد ازهمگان طلب بخشش مي‌كند." يقين مهمترين نكته پاياني وصيت نامه شهيد اين جمله‌ي كوتاه است كه مبين عمق علاقه و ارادت او به رهبر كبير انقلاب اسلامي و اصل ولايت فقيه است
« اوامر امام را مو به مو  اجرا كنيد كه رستگار خواهيد شد ».                                                                                                   «روحش شاد و راهش پررهرو باد»

بسم‌الله الرحمن الرحيم
خدايا تو را سپاس كه مرا راهنما بودي براي رفتن در راهت. بارالها تو را سپاس كه به قوه‌ي تفكر عنايت فرمودي تا آگاهانه راهم را انتخاب نمایم. معبودا سپاس و حمد و ستايش مخصوص تو است زيرا كه تو واجب‌الوجودی و مبرا از دوئيت. سپاس بي‌كران بر خداوندي كه انسان را خليفه‌ي خود در ارض قرارداد و او را مسجود ملائكه الله نمود. صلوات و رحمت بی‌پایان الهي بر شهيدان هميشه زنده‌ي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي كه درنبرد با كفار جهاني و مزدوران بعثي درراه اعتلاي پرچم توحيد در خون پاك خويش غلتيدند و به لقاءالله رسيدند. درود خداوند و رسولش و سلام پرافتخار امام و امت شهیدپرور بر تمامي عزيزان رزمنده و پيكارگران شهادت‌طلب جبهه‌هاي جهاد في سبيل الله كه امر امام يعني امر خدا را لبيك گفته وبرتری سلاح ايمان را بر تكنيك شياطين شرق و غرب به اثبات رساندند.
امروز یک‌مرتبه به فكر افتادم كه در اين ساعات حساس بايد چندکلمه‌ای را بنويسم. آري امروز روز جنگ است روزي است كه بايد براي ابد اين غده سرطاني را ريشه‌كن نمود. ساعت 11 صبح است يكي در حال جمع‌کردن پتوهايش مي‌باشد، ديگران در مورد نحوه‌ي عمليات باهم صحبت مي‌كنند و ديگري در روبرويم مشغول نوشتن وصیت‌نامه‌اش است. راستش نمي‌دانم كه چه بنويسم آخر من كه چيزي براي نوشتن ندارم اين ملت آگاه‌تر از آن است كه احتياج به موعظه داشته باشد. من پيش خود فكر مي‌كردم كه چرا عده‌اي از برادران در وصيت‌نامه‌هايشان مي‌نويسند براي ما گريه نكنيد به نظر من بايد اين فكر تصحيح شود بله در اصل بايد براي مظلوميت حسين (ع) و اسيري زينب (س) و مظلومي مولاي متقيان علي (ع) گریه کرد ولي به نظر من بايد عقده دل را خالي كرد. مادري كه فرزندش را نه ماه درجانش پرورش مي‌دهد و او را بزرگ مي‌كند تا به سن بیست‌سالگی يا بالاتر مي‌رساند چطوري در مرگ عزيزش گريه نكند.
ولي یک‌سخن با پدر و مادرم: اول سلام و بعدازآن این‌که من امانتي بودم از خدا در نزد شما پس اگر بخواهد امانتش را بگيرد ديگر ناراحت نشويد من آگاهانه قدم در اين راه نهادم و تا آخر به‌پیش خواهم رفت تا خداوند مرا به خود بپذيرد اين دفعه حالي ديگر دارم دلم كسي را می‌جوید كه قابل روئيت نيست. دنبال معشوقي مي‌گردد كه هرگز او را نديده است ولي یک‌چیز مرا به خود مشغول ساخته است و آن این‌که نكند حق‌الناسی بر ذمه‌ام مانده باشد.
خواهشمندم از هر كس كه از من طلبي دارد يا من به او بدي كردم مرا ببخشيد تا اگر لياقتي داشتم و اين حقير گناهكار توانست خود را به معبودش برساند در درگاهش آرامش خاطر داشته باشد. من در اجتماع فرد خوبي نبودم هر چه در مخيله‌ي خود به جستجو می‌پردازم جز گناه نمي‌بينم.
مردم بشرويه مرا ببخشيد من از همه راضي هستم و از دوستانم مي‌خواهم كه بينديشند و راه خود را بيابند. مردم، دنيا مانند سرابي است كه هر چه انسان به سويش مي‌رود جز هيچ، چيز ديگري نمي‌يابد. مردم، ماديات دنيا را به همین‌گونه حساب كنيد انسان هر چه به مقامي مي‌رسد مي‌خواهد به مقامي بالاتر برسد و انسان هرگز سير نمي‌شود مگر این‌که به خدا برسد البته از راه معنويات.
سخني با مدرسين و همكلاسانم، از همه‌ي مدرسين و استادان عزيزم معذرت مي‌خواهم و تشكر مي‌كنم. معذرت از این‌که در اين مدت نتوانستم برايشان شاگردي كوشا باشم و احياناً ندانسته عملي انجام داده باشم كه موجب كدورت خاطرشان گشته باشد و تشكر از این‌که واقعاً براي حقير و ديگران خالصانه زحمت كشيدند تا آموخته‌هايشان را منتقل كنند و به وظيفه‌مان آشنايمان كردند.
من خيلي كوچك‌تر از آنم كه بخواهم سخني بر زبان‌آورم ولي تنها تذكر این‌که نگذاريد كه خون شهيدانمان را پايمال كنند و نگذاريد كه امام بی‌یاور بماند. شما بايد بعد از كربلا عازم قدس گرديد لذا سلاح اين گلگون‌كفنان را برگيريد و قلب خصم زبون را نشانه رويد. اوامر امام را موبه‌مو انجام دهيد كه رستگار خواهيد شد. دنيا فقط محل امتحان است زندگي ابدي در سراي آخرت است، زندگي و حيات ابدي آنجاست پس بشتابيد.
خدایا خدایا تا انقلاب مهد خمینی را نگهدار
19/12/1363