شهید عبدالرشید جناب
محل تولد: کهگیلویهوبویراحمد - بیدک
پردیس محل تحصیل: کهگیلویهوبویراحمد - گچساران
رشته تحصیلی: آموزش ابتدايی
شهادت: 1364/11/22
محل شهادت: خوزستان - اروند رود
عملیات: والفجر 8
من به عنوان یک برادر کوچکتر از همه شماها می گویم که به جبهه. این دانشگاه خودسازی شهادت که صف اول آن را جوان های 12 ساله هما نند علی اکبر و قاسم تشکیل داده اند بروید و هیچ وقت آن را خالی نگذارید
.شهيد عبدالرشيد جناب در شهريور ماه سال 1346زير گرماي شديد تابستان در يك خانواده فقير و مذهبي در روستاي بيدك پشته زيلائي در جهل ستم شاهي طاغوت متولد شد كه پدر ومادرش نام وي را عبدالرشيد گذاشتند (آفرين بر اين اسم پرمسما كه بر اين فرزند برومند اسلام انتخاب شد)و با اينكه در آن موقع در روستاي محل تولدش مدرسه اي وجود نداشت پدرش علاقه زيادي به باسواد كردن فرزندانش داشت او را همراه با پسر بزرگش جهت تحصيل به روستاي شيخ هابيل فرستاد و دوران ابتدائي را با موفقيت به پايان رسانيد و سپس جهت ادامه تحصيل به شهرستان دهدشت آمد و در مدرسه راهنمائي طالقاني مشغول تحصيل شد و دوران راهنمائي را نيز با موفقيت و اخلاص به پايان رسانيد و ناگفته نماند كه وي مدت تعطيلات را دوشادوش پدرش به كشاورزي و دامپروري مشغول مي شد و بعد از اتمام دوران راهنمائي در تربيت معلم گچساران عزيمت نمود و در اين امتحان گزينش تربيت معلم موفق شد و جهت ادامه تحصيل به گچساران عزيمت كرد و با وجود اينكه از نظر مادي در مضيقه بود ولي از نظر معنوي فوق العاده مخلص بوده است كه پدر و مادرش و اولياء مدرسه و تربيت معلم گچساران از ايشان بسيار راضي بودند و معلمان و دوستانش از خصوصيات اخلاقي و برخورد مؤدبانه ايشان با هم كلاسيهايش به بيش از حد تعريف مي كنند و آنقدر عاشق جبهه و معشوق اصلي خود بود كه به علت كمي سن چندين دفعه ثبت نام نمود ولي از طرف مسئولين از ايشان ممانعت مي آمد تا اينكه در تاريخ 18/9/64 به جبهه حق عليه باطل حركت كرد و در لشكر 25 كربلا گردان روح الله در حمله والفجر هشت شركت نمود و با رشادت كامل جنگيد و در تاريخ 22/11/64در شهر فاو عراق به دست صداميان از خدا بي خبر بدرجه رفيع شهادت نائل شد.
پيــام خـون شهيدان جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم الـذيـن قـالو الاخوانهم و قعد و الوا طاعوناما قتلوا قل قادر و اعن انفسكم امـوات ان كنتـم صــادقيــن آن كسانى كه در جنگ با سپاه اسلام همراهى نكرده و گفتند اگر خويشــان و برادران ما نيز سخـن ما را شنيده و به جنگ احد نرفته بودند كشته نمى شــدند اى پيغمبر بچنين منافق مردم بگوييد شما كه بــراى حفظ حيات ديگران چاره توانيد كرد مرگ را از جــان خود دور كنيد اگر راســت مى گوييــد . (سـوره آل عمران آيه 681)
مكان عشق و دلبر جبهه جنگ
بهشت و حوض كوثر ، جبهه جنگ
شده از بانگ ياران حسينى
پر از الله اكبر جبهه جنگ
مبادا در دنيا به جـز خداى متعال به چيزى ديگر دل ببنديم كه در اين صــورت شعار پرمعنى و مستحكم «لااله الا الله » را نقض كرده ايم . با سلام و درود فراوان بر مهدى موعود (عج) و با درود فراوان به تنها راهنماى مسلمين و نايب امام زمان امام امت و با سلام بر تمامى رزمندگان جبهه هاى حق عليه باطل و سلام فراوان بر شهيدان از صدر اسلام تا كنون و سلام بر خانواده آنها و اميد است كه اين خانواده ها در شهادت فرزندانشان بسيار صبور و بردبار باشند و اميد است كه هميشه ادامه دهنده راه ولايت فقيه باشند . خدايا خودت مى دانى جوانى كه آرزوها در پيش دارد و مى خواهد در آينده به آرزوها و اميدهايش برسد نوشتن يك وصيت نامه و خداحافظى از اين دنيا برايش گران و سخت است . ولى از آنجائيكه روزها و ماهها و سالها مى گذرد و هر روز خورشيد نور طلايى خود را بر مزار شهرها و روستاها و كشورها مى افكند و سخنان امام امت و تنها كسى كه ستمگران را به لرزه درمى آورد از روزنامه ها و رسانه هاى گروهى پخش مى شود و ما مى خوانيم و يا مى شنويم باعث مى شود كه آرزوهاى دنيوى خود را كنار بگذاريم و بسوى جبهه ها جبهه اى كه در آن دانشگاه خودسازى و دها و جنگ مى باشد بشتابيم يكى از سخنان در مورد ارتش بيست ميليونى است كه بايد هرچه زودتر مهيا شود تا اينكه تمامى مستضعفان جهان و قحطى زده گان جهان را و آن كسانى كه چشم به راه اين پاسداران و اين بسيجيان است نجات داد .
آرى مايى كه مى دانيم اين دنياى فانى دنيايى است كه خداوند آنرا براى امتحان و آزمايش بندگان خود بوجود آورده و رويدادهايى در آن قرار داد كه ما بوسيله اين رويدادها آزمايش شويم پس اين رويدادها در هر زمانى كه باشند براى قوم آن زمان است براى مثال مى توان زمان امامت حضرت على (ع) و مردم كوفه را مثال زد چون هنگاميكه كفار حق مستضعفان را مى خوردند و شهرها را غارت مى كردند حضرت على(ع) را به مردم ميگفت كه اى اهل كوفه بپاخيزيد كفار شهر شما را به غارت مى برند آنها در جواب على(ع) گفتند يا على «امهلنا» يعنى اى على مهلت بده حال فصل زمستان است و هوا خيلى سرد مى باشد بگذار بهار بشود و اين بود كه هر بار بهانه اى در برابر على (ع) مى آورند . رويداد زمان ما همين انقلاب و جنگ تحميلى مى باشد اين است كه بايد مانند اهل كوفه نباشيم كه امام خود را تنها گذاشتند . ما بايد هميشه گوش بفرمان امام خود باشيم و از سخنان او كه همه از قرآن برگرفته شده اند پيروى كنيم و وحدت داشته باشيم تا مبادا دشمن و استعمارگران ما را غافل گير كنند و واى بر ما آنروزى كه دشمنان ما را غافل گير كنند و اين جنگ خود يك امتحان و آزمايش است كه خدا از مسلمين ميگيرد و ما تنها موقعى مى توانيم موفق شويم كه در امر به معروف و نهى از منكر جامعه و جنگ شركت داشته باشيم و به نحو احسن كار كنيم تا اينكه در آخرت سربلند باشيم و من به عنوان يك برادر كوچكتر از همه شماها مى گوييم كه به جبهه اين دانشگاه خودسازى شهادت كه صف اول آنرا جوانهاى دوزاده ساله همانند على اكبر و قاسم تشكيل داده اند برويد و هيچ وقت آنرا خالى نگذاريد و اما من به روستائيان و عشاير ميهن اسلامى اين پيام را مى دهم كه خوانين را در شوراها و انجمنهاى خود راه ندهيد آن روستائيان و عشاير عضو اين دو ارگان باشند چونكه خوانين خود را پيش قدم مى كنند و مى خواهند در لباس اسلامى مانند قبل برترى خود را بر مردم روستا و عشاير نشان دهند و ديگر پيام من به ارگانها و ادارات است همانطوريكه در جبهه به رزمندگان احترام مى گذازند در ادارات هم به آنها احترام بگذارند تا مبادا بدبين بشوند و در آخر از مادرم كه سالها براى من رنج كشيد وبى خوابى كشيد مى خواهيم كه اگر شهادت نصيب من شد شيرش را حلالم كند و در شهادت من صبورو شكيبا باشد و از پدرم مى خواهم كه هر چند فرزند خوبى براى او نبودم مرا ببخشيد و اما خواهرانم كه آنها چنان حجاب خود را حفظ كنند كه با حفظ كردن حجاب خود ادامه دهنده راه زينب باشند و مانند او كه در شهادت برادرش صابر بود شما هم در شهادت برادرتان صابر باشيد برادرم را سلام مى رسانم قوم و خويشان را سلام مى رسانم و اميدوارم هركس از من بدى ديده از بزرگوارى خودشان مرا ببخشيد
.