شهید محمد رضا بابا سلطانی
محل تولد: خراسانجنوبی - سرایان
پردیس محل تحصیل: خراسانجنوبی - مرکز تربیت معلم شهید مفتح فردوس
رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی
شهادت: 1364/11/21
محل شهادت: خوزستان - جزیره بوارین-فاو
عملیات: والفجر 8
از ملت شهید پرور می خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشید و از زیر این بار شانه خالی نکنید که شانه خالی کردن از این مسئولیت خیانت بزرگی به اسلام و مسلمین است،که نسلهای آینده آن را نخواهد بخشید،سپس فکرکنید آیا شما در این مدت عمر چه خدمتی به مسلمین و چه قدمی برای اسلام برداشته اید. شما برادران تربیت معلم باید همچون شمع بسوزید و این فرزندان انقلاب را چنان تربیت کنیدکه برای نسلهای آینده به درد بخورند.
شهید محمدرضا بابا سلطانی به تاریخ 8/7/1344 در شهرستان سرایان متولد و در تاریخ 21/11/1364 در جزیره بوارین به فیض شهادت نائل شد.
فصل پاییز با شروع مهرگان از راه رسید. جوش و جنبش تازه ای در بین مردم آغاز شد. شروع سال تحصیلی، آغازگر کوشش وتلاشی دوباره بین دانش آموزان، آموزگاران، دبیران و اساتید دانشگاهها می باشد. در این میان خانواده ها با شور و حرارت فراوانی، نو گلان خود را به دبستان می برند و برخی به تماشای این تلاشها می نشینند. کسانی هم هستند که خوشحال از داشتن نوزاد تازه متولدشان بوده و انتظار می کشند تا موقع رفتن به مدرسه، قد و بالای فرزندشان را نظاره کنند و تلاش او را به چشم خویش ببینند. مهرماه سال 1344 در حالی آغاز شد که روز هشتم آن، در خانواده ای ساکن شهرستان سرایان، نوزادی پا به عرصه گیتی گذاشت که والدینش خوشحال و آرزومند برای تکامل و تلاش وی بوده و انتظار بزرگ شدنش را لحظه به لحظه در سر می پروراندند. امید و آرزوهایی را برای او داشتند. درس بخواند، مهندس یا دکتر یا معلم شود، خانواده تشکیل دهد و ایشان نوه هایی داشته باشند که دور هم، زندگی شیرین و با نشاطی را سپری نمایند. فارغ از اینکه، نوگلشان تحصیلاتش را با نمرات خوب و موفقیت آمیز به پایان می رساند و در تربیت معلم مشغول به تحصیل شده و پس از آن به عشق دفاع از وطن، راهی جبهه شده و شربت شهادت را نوشیده و سالیان دراز مفقود، و چشمان گریان و منتظر ایشان را در فراغش خونبار می کند. عجب رسمی دارد زمانه!!!
شهید محمد رضا بابا سلطانی، همان دانشجوی متعهدی است که پس از حضور در عرصه های تحصیلی و مرکز تربیت معلم، به فرمان رهبرش لبیک گفته و آراسته به لباس بسیج برای حضور در میادین مبارزه با صدامیان شد. او نتوانست نسبت به شرایط موجود بی تفاوت مانده و مسئولیت سنگینی را در قبال فرامین ارزشمند امام راحل(ره) در خود احساس می نمود. لباس رزم برتن او برازنده و پر از رمز و راز بود.
در جزیره بوارین به عنوان تک تیرانداز در کنار دیگر دوستان و رزمندگان تلاش می نمود. روز 21 بهمن ماه سال 1364 از راه رسید و او همچنان مقتدرانه و مصمم با دشمن بعثی مبارزه می کرد. تقدیر چنین بود که در این روز، امتحان او به پایان رسیده و برگ برنده و قبولیش را از خالق یکتا دریافت کرده و مشتاقانه به سوی معبود پرواز کند. سالیان درازی گذشت و چشمان آرزومندی را به دنبال خود کشاند، تا اینکه استخوانهایش نصیب خانواده و در زادگاهش به خاک سپرده شد.روحش شاد و یادش گرامی.
بسم الله الرحمن الرحیم
من المومنین رجال صدقوا ماعاهدو الله علیه و منهم من قظی نحبه و منهم من ینتظر و ما بذلو تبدیلا.اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدرسول الله و اشهد ان علی ولی الله.
سلام بر پیامبران الهی ازآدم تا خاتم و سلام برائمه اطهار بالاخص امام زمان تنها یگانه منجی بشریت روحی له العذا العالم وباسلام خدمت رهبر کبیر انقلاب اسلامی و شما ملت شهید پرور ایران به خصوص خانواده های شهدا که چشم و چراغ امت هستند.
خدایا ترا(تو را) شکر که ما را امت وسط و خلیفه خود قرار دادی بارالها ترا (تو را) شکر می کنم که مرا هدایت فرمودی و قدرت حرکت در راهت را به من دادی .خدایا حال که قدم درراهت گذاشته از تو می خواهم که گناهانم را برمن ببخشی و توبه ی مرا بپذیری خدایا هدف ازآمدنم به جبهه تنها رضای اقدس تو است و اینکه بتوانم از اسلامم و کشورم دفاع کنم و پس ازچهارده قرن به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین لبیک بگویم. هدفم شهادت نیست بلکه احیای دین تواست هدفم کشتن و کشته شدن است و اگر دین تو با ریختن خونهای پاک احیا می شود سپس شهادت را نصیب من گردان .
حالا از ملت شهید پرور می خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشید و از زیر بار شانه خالی نکنید که شانه خالی کردن از این مسئولیت خیانت بزرگی به اسلام و مسلمین است، که نسلهای آینده آن را نخواهد بخشید، سپس لحظه ای بیندیشید روزها می رود و هفته ها و ماهها وسالها از پی آن می آید و کودکی به جوانی و جوانی به پیری می گراید و بالاخره مرگ دامن انسان را می گیرد. فکرکنید آیا شما در این مدت عمر چه خدمتی به مسلمین و چه قدمی برای اسلام برداشته اید. حال که جهانخواران شرق و غرب برعلیه اسلام عزیز توطئه می چینند و هر روز پیکر پاک جوانهایی برای عشق به اسلام و ائمه بر زمین می افتد. شما هم تا دیر نشده به جبهه بیایید که امروز اسلام به وجود شما احتیاج دارد.
شما ای پدران ومادران از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری نکنید که فردا هم در نزد پیامبر و ائمه خجالت زده خواهید بود و هم خودتان حسرت خواهید خورد چرا که این بدن ها امانتی است ازخدا و روزی آنرا باید به صاحبش پس بدهید.
انالله و انا الیه راجعون سپس با بدن گناه نکنید و تا می توانید در راه خدمت به اسلام و مسلمین به کار ببرید،که فردا نکند این اعضا بر علیه شما شهادت بدهد. چرا که پیامبر(ص) می فرماید خوشی و آسایش دنیا مشقت و عذاب آخرت و رنج وعذاب دنیا راحتی و آسایش آخرت است.حال که این بدن ها برای مردن آفریده شده و روزی مرگ انسان را در بر می گیرد پس بهترآن است که پیش از مرگ به سوی مرگ بشتابیم که همانا شهادت بهترین انتخاب است .
سخنی چند با خانواده ام از پدر و مادرم می خواهم از اینکه فرزندی را برای اسلام تعلیم و تربیت کردند ناراحت نباشید من نمی گویم که برای من گریه نکنید چرا که پدر و مادری که سالهای سال فرزندی را درآغوش خود بپرورد و حال فرزندش از او جداشود باید گریه کند. من می گویم که نکند گریه شما موجب این می شود که دشمن در شما ضعف و سستی ببیند .پدر و مادر من امانتی بودم از جانب خداوند و باید آنرا روزی به صاحبش برگردانید حال باید خوشحال باشیدکه توانستید فرزندی را به راه حسین(ع) فدا کنید .
در اینجا ازشما و برادرانم می خواهم که چنانچه بدی و کوتاهی نسبت به آنها شده مرا ببخشند.
ازکلیه استادانم و برادران تربیت معلم می خواهم که مرا ببخشند و بر من حقیر خورده نگیرند و شما برادران تربیت معلم که مسئولیت بزرگی برعهده دارید باید همچون شمع بسوزید و این فرزندان انقلاب را چنان تربیت کنید که برای نسلهای آینده به درد بخورند چراکه آنها برای زمانی دیگر آفریده شده اند.
درپایان ازکلیه مردم سرایان طلب مغفرت دارم و امیدوارم که چنانچه بدی و کار ناشایستی از من دیده اند مرا ببخشند.
((به امید پیروزی رزمندگان اسلام بر کفر جهانی))
((خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار))
والسلام مورخ 19/11/1364