صادق کامکار

محل تولد: گيلان - روستای فتیده رودسر

پردیس محل تحصیل: گيلان - تربیت معلم شهید دستغیب رودسر

رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی

شهادت: 1367/05/05

محل شهادت: خوزستان - شلمچه

عملیات: بیت المقدس 7

عده ای از کسانی که خود را آگاه و روشنفکر میدانند نیز بر این عقیده اند که ما از روی تحریکات و احساسات مذهبی جذب مسائل انقلاب شده ایم و چون براده های آهن بدون اختیار بدون قطبهای آهن ربا گرد هم آمده ایم و در دفاع از انقلاب و اسلام نیز مرگ یا شهادت را ناچار از روی عواطف و احساسات انتخاب کرده ایم و این گروه از جمله دشمنان مکتب ما هستند که منافقانه عمل میکنند و ماهیت مکتب ما را درک نکرده اند

شهيد صادق کامکار در ششم شهريور سال 1347 در روستای فتيده از شهرستان لنگرود در خانواده ای مومن به دنيا آمد. تحصيلات اول و دوم ابتدائی را در زادگاهش سپری کرد و بدليل هجرت پدر از روستا به شهرستان لنگرود سايرپايه های مقاطع ابتدایی و راهنمایی و دبيرستان را در لنگرود گذراند. در طول تحصيلات با توجه به ذکاوت و هوش بالایی که داشت ،هميشه با نمرات عالی جزو بهترین های مدرسه بشمار میرفت و از محبوبیتی خاصی در بين معلمين و دانش آموزان مدرسه ،برخودار بود .با توجه به تربیت اسلامی که برخوردار بود از همان دوران کودکی عشق و علاقه فراوانی به اقامه نماز و تلاوت قرآن داشت و از دوران نوجوانی فعاليتش را در پايگاه و مسجد محل آغاز کرد ، در حالي که پانزده سال بيشتر نداشت .او برای دفاع از کيان امت اسلامی به جبهه ها رفت و در طول مدت حضور در جبهه توانست بصورت غیر حضوری ادامه تحصيل دهد و موفق به اخذ ديپلم در رشته علوم تجربی گرديد.
در سال 65 در آزمون ورودی تربیت معلم شرکت کرد و پذيرفته شد. اما به دليل احساس نياز به حضورش در جبهه از ادامه تحصیل باز ماند، ليکن در دانشگاه جبهه ها در عملیاتهای چون( والفجر 10 و8) ، ( کربلای 5.8 ) ، ( نصر 4 ) ، ( بيت المقدس 7و3) حضوری چشمگير و فعال داشت و در عمليات ( نصر 4) در کنار فرمانده دليرش ( سردار شهيد مهدی خوش سيرت ) نقش آفرینی کرد، و از ناحيه فک صورت به شدت مجروح گرديد و پس از سه بار عمل در بیمارستان تبريز و اصفهان و رشت ، بهبود یافت وپس از التيامی مختصربه سوی جبهه های نور، عليه ظلمت شتافت . وقتی دستور آماده باش برای شرکت در عمليات بيت المقدس 7 را از فرماندهان مافوق شنید با طمانينه خاص در کنار اروند قدم برداشت و غسل شهادت نمود و نماز مغرب و عشاء را همراه همرزمانش اقامه کرد و شهید بزرگوار صادق کامکار با سجده های طولانی اش نشان داد که آخرین نماز عشق را بدرگاه حضرتش به جا میاورد، گويا به ايشان الهام شده بود که تا ساعاتی دیگر وصال حضرت دوست نزدیک است و قبل از طلوع خورشيد 65/5/5 به درجه عظيم شهادت نائل آمد.
روحش شاد و ياد و خاطره اش گرامی باد.

قال على (ع) الله الله فى الجهاد باموالكم و انفسكم و السنتكم في سبيل الله.
((خدا را ،خدا را وصیت میکنم شما را به جهاد کردن با مال و جانتان و زبانتان در راه خدا))
با سلام و صلوات بر اولیاء الله از آدم تا خاتم النبیین حضرت ابو القاسم محمد مصطفی (ص) تکمیل کننده پیام خدا و امامان شیعه و رهروان آن پاکان و سلام و صلوات بر یگانه منجی عالم بشریت عدالت گستر جهان مهدی موعود (عج) و سلام و صلوات بیکران بر نائب بر حقش رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی.
سلام بر دلیران رزمنده سلام و درود بر شهیدان گلگون کفن خصوصا یاران و دوستان شهیدم .شکر و سپاس خداوند بی همتا را که به ما نعمت زندگی کردن در این دنیا را خصوصا در این وقت از زمان عطا فرموده در زمانی که بهترین فرصت برای خود سازی و خود شناسی و خدا شناسی است. نمی دانم از کجا و چطور دردهای درونم را بر روی کاغذ بیاورم دردهایی که در این مدت در درونم با خود و خدای خود زمزمه می کردم، دردهایی که جز خدا (کسی )از آن خبری ندارد .خدایا خودت میدانی خودت می دانی چون تو بر هر سری و رازی آگاهی خدایا مدت زیادی است که تو را صدا میزنم و میخواهم سوی توآیم، اما گویا اینکه این آمادگی را در من نمیبینی خدایا در این مدت همیشه در هر زمان شاهد شهادت بهترین یارانم بودم، دوستانی که با هم عهد و پیمان بسته بودیم که تا آخر راه برویم هر روز میشنیدیم که سربازان جند الله و پیرو حزب الله خونشان میریخت و آه و ناله و فغان مان نیز بلند میشد باز هم غصه می خوردیم. خدایا باز هم یاری رفت باز هم دوستی رفت ،دوستی که با نگریستن به چهره او و شنیدن گریه ها و مناجات او یاد تو در دل ما بیشتر جای میگرفت
خدایا مدتی است که همیشه منتظر شهادت بودم اما همیشه از کاروان عقب می افتادم باز هم امروز که می خواهم به عملیات بروم آماده نیستم خدایا در این مدت باقی مانده به من آمادگی جسمی و روحی عطا بفرما. و اما سخنی با شما و کسانی که قضاوتهایی در مورد من و امثال من که در جبهه هستند می کنید که ما جاهل بوده و آگاه نبوده ایم جنگ را سبک ،و بازیچه شمرده رفتیم و کشته شدیم و عده ای از کسانی که خود را آگاه و روشنفکر میدانند نیز بر این عقیده اند که ما از روی تحریکات و احساسات مذهبی جذب مسائل انقلاب شده ایم و چون براده های آهن بدون اختیار بدون قطبهای آهن ربا گرد هم آمده ایم و در دفاع از انقلاب و اسلام نیز مرگ یا شهادت را ناچار از روی عواطف و احساسات انتخاب کرده ایم و این گروه از جمله دشمنان مکتب ما هستند که منافقانه عمل میکنند و ماهیت مکتب ما را درک نکرده اند و گروهی نیز هستند که در شهادت عزیزان رزمنده هیچ سخنی برلب نیاورده و احساس نشان نمی دهند گویی که انگار ما خارجی هستیم و برای بیگانه میجنگیم و در گوشه کنار جامعه ما نیز پراکنده اند و سرشان تو لاک خود می باشد اینها اگر خطا نکنم با زندگی حیوانی خود همچون مردههای خاموش هستند و افسوس که دم گرم ملکوتی امام در آهن سرد قلبهای فولادی این قبیل افراد اثر نکرده و در خواب جاهلیت خود باقی مانده.اند .
اما سخنی با شما پدرو مادرم از شما تشکر میکنم که مرا با راهنمایها و رارشادهایتان هدایت نمودید و مرا به دین اسلام و قرآن کریم آشنا نموده اید و خوشحالم که به این دین یعنی اسلام آشنا شدم پدرو مادرم ناراحت نباشید از اینکه فرزندتان را از دست داده،اید بلکه افتخار کنید چون فرزندتان در راه اسلام فدا می.شود فرزندتان زنده است چون قرآن وعده داده است و وعده قرآن تحقق مییابد پدر و مادرم معذرت میخواهم از اینکه در طول این دوران زندگی پر از فراز و نشیب فرزند خوبی نبودم .خانواده و عزیزان گرامی ام شما را سفارش می کنم که قدر این نعمت بزرگ رهبری وجود امام را بدانید در امام ذوب شوید چنانچه او در اسلام ذوب شده است و دنیایی را به تحیر وا داشته است خدای ناکرده حرفهای او را که نور است تفسیر برداری نکنید و خدای ناکرده مسائل جزئی دنیائی بر ما چیره نشود و ما را از خدمت به اسلام که الان و اجبترین آن پر کردن جبهه است خالی گذرایم بر سر مزار شهدا زیاد بروید چون آنها از شما انتظار دارند و هر وقت بر سر مزار شهدا می روید بجای من نیز فاتحه بخوانید از تمام کسانی که مرا میشناسند و حقی بر گردن من دارند اگر مادی است از پدرم دریافت نمائید و اگر نیست مرا ببخشید و من هم آنهایی را که در این مدت زندگی دلم را درد آورده اند و حرف هایی که ناحق بر من زدند من آنها را میبخشم که شاید خداوند همه ما را ببخشد.