صمد وجدانیهمت
محل تولد: همدان - اسدآباد
پردیس محل تحصیل: همدان - ولیعصر جوکار
رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی
شهادت: 1366/08/12
محل شهادت: خاک عراق - ماووت
عملیات: جبهههای حق علیه باطل
شهید وصیت نامه نداشت ولی مگه حرف فرزند روح الله با حرف روح خدا فرقی داره؟«همه معلمین در فکر این باشند که خودشان را تهذیب کنند. باید خودشان را مهذب کنند تا حرفشان در دیگران اثر کند شما باید خیلی توجه داشته باشید که شماها یک مردم عادی نیستید، شماها معلم نسلی هستید که در آتیه همه مقدرات کشور به دست آنها سپرده میشود» امام خمینی(ره)
سختیها پلهای صعود مردان بزرگ است دردها را آنان می شناسند و با درد و رنج، مس وجود خویش را به طلای ناب تبدیل میسازند او پله های صعود را یکی پس از دیگری با زخمهای مانده از زجر روزگاران با عشق به منشور ولایت در مسیر رسیدن به لقاء خداوند طی نمود. شهید وجدانی در همان سالهای بعد از تولد با چشمان معصوم خویش و چهره خسته از رنج فقر مادر با آرامش و لبخند بر لبان پاسخ می گفت و دستهای پینه بسته پدری مؤمن و متعهد را که برای معاش روزمره به کارگری میپرداخت با لبان خویش بوسه میزد. اما دیو زشتی فقر هیچگاه نتوانست بر روح بلندش سایه افکند بلکه او را روز به روز فردی مؤمن و با تقوا و دارای اراده ای محکم و استوار ساخت پس از اتمام کلاس سوم در سال ۱۳۵۸ با دمیدن طلوع صبح صادق پیروزی حق بر باطل همراه خانواده به شهرستان اسد آباد می آید. در این سالهاست که تفکر او بر مبنای عشق به ولایت و خمینی استوار میگردد و شهید در دوره راهنمایی با کمی سن تحت تربیت استادی گرانقدر و متخلق به اخلاق اسلامی شهید صفدر فتوحی در می آید و این سالهاست که شهید خود را در می یابد. ایشان پیرو عشق تعلیم و تربیت که در وجودش شعله ور گردیده است و به تربیت معلم مقدماتی جوکار راه می یابد. او شرکت در جبهه را تکلیف شرعی قلمداد میکند و با شور و عشق عجیبی سنگر درس و مدرسه را رها ساخته و در حالیکه هنوز ۱۷ بهار از عمرش نمیگذرد همچون شیر مردی غرنده با گردان ۱۵۱ ملایر به منطقه عملیاتی کربلای ۴ و کربلای ۵ اعزام میگردد. در این هنگام است که او با عشق به معبود و معشوق خویش هر روز سیمای نورانی خویش را با تقوای درون در عنوان ایثارگری هویدا می سازد و مفتخر به درجه جانبازی میگردد، جراحات وارده از بمب شیمیایی صمد را مجبور میکند که برای مداوا برگردد. اما دل شوریده او تاب ماندن در کلاس را ندارد و باید به ندای درونیاش که او را به مسلک عشق سوق میدهد لبیک گوید هر چند که تنی مجروح دارد. او در تاریخ ۶۶/۸/۱۲ همچون کبوتری سبکبال با پری خونین از اصابت ترکش توپ در آسمان عشق به پرواز در می آید تا به معشوق خویش برسد.
زندگی نامه شهید از زبان خانواده
شهید بزرگوار صمد وجدانی در اول اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۸ در میان خانواده ای مذهبی و مستضعف در روستای سمیران(منطقه چاردولی) دیده به جهان هستی گشود. تولدش همگام با روئیدن گل در دشت شقایق بوده مثل نیسم خیلی زود وارد صحنه های اجتماعی شد خیلی زود قد کشید و بارور شد هرگز ظرف وجودی خویش را به دنیا طلبی نیاسود.
صمد تحصیلات ابتدایی را تا سوم دبستان در روستا گذراند تا اینکه در سال ۱۳۵۸ همراه خانواده خود به شهر اسد آباد کوچ کردند.
ادامه تحصیل را از سوم راهنمایی در مدرسه امیر کبیر اسدآباد گذراند و در تابستان ها و اوقات تعطیلی بیشتر به کار کارگری می رفت تا اینکه در سال ۱۳۶۴ به دانشسرا تربیت معلم ولی عصر جوکار ملایر راه یافتند و تا سال سوم تربیت معلم در این دانشسرا مشغول به تحصیل بودند. تا اینکه در مورخه ۶۵/۸/۱۲عشق حسین (ی) در سرش بارور شد و به ندای هل من ناصر ینصرنی سرورش لبیک گفت و اسم خود را در مدرسه عشق در لیست عاشقان نوشت و به جمع عاشقان گردان ۱۵۱ لشگر انصار پیوست. در کربلا جنوب عاشقانه مشغول خدمت به اسلام عزیز شدند و در عملیات های کربلا ۴ و ۵ دلاور مردانه شرکت جست و در عملیات کربلای 5 در شلمچه مجروح شیمیایی شدند و پس از بهبودی بعد از 7 ماه دیگر دوباره عاشق دیار کربلا آرام نگرفت و دوباره به دیار عاشقان شتافت.
و در مورخه 66/7/9 همراه کاروان حماسه سازان عاشورا به کربلای غرب اعزام شدند.
آری عشق حسین صمد را به دیار عاشقان طلب کرده بود و او خوب می دانست که چه راه پرافتخار و پر بلایی را انتخاب کرده است.
او به خوبی واقف بود که چه راهی را دارد می پیماید او با معشوق خود عهد و پیمان بسته بود که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون خود به مبارزه بی امان خود با دشمنان دین و اسلام ادامه خواهد داد. او به امام عزیز عشق و علاقه فراوانی داشت و به حقیقت سرباز راستین امام بود که با نبرد های پی در پی خویش به اثبات میرساند که مقلد راستین امام است. آری او اینگونه بود، از قبیله نور بود. او آمده بود تا به ما بیاموزد که شجاعت را چگونه میشود تحصیل کرد. آمده بود که رسم مهمان بودن در دنیا را به ما بیاموزد. او مسافری غریب بود، رهگذری ناشناس.
پس از مدتی رزم و مبارزه در گردان ۱۵۴ لشگر انصارالحسین همراه عاشقان و همرزمان شهیدش رشادتها و دلاورمردیهایی در منطقه ماووت از خود نشان داد تا اینکه در غروبی دلپذیر و با ابهتی بی نظیر در ارتفاعات گامو شهر ماورت در روز سه شنبه ۶۶/۸/۱۲ در ساعت ۴ بعد از ظهر پس از اصابت توپ به تویتا حاصل این عزیزان با اصابت چند ترکش به گلو و صورت نازنینش با روی خونین و گلوی پاره به دیدار معشوق خود شتافت و به جمع شهیدان پیوست.
به امید ادامه راه خونشان
روحش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
شهید وصیت نامه نداشت ولی مگه حرف فرزند روح الله با حرف روح خدا فرقی داره؟«همه معلمین در فکر این باشند که خودشان را تهذیب کنند. باید خودشان را مهذب کنند تا حرفشان در دیگران اثر کند شما باید خیلی توجه داشته باشید که شماها یک مردم عادی نیستید، شماها معلم نسلی هستید که در آتیه همه مقدرات کشور به دست آنها سپرده میشود» امام خمینی (ره)