علی فرهمندی نژاد
محل تولد: استان ها - لنده
پردیس محل تحصیل: استان ها - دانشسرای هجرت دهدشت
رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی
شهادت: 1365/10/04
محل شهادت: خوزستان - جزیره مینو
عملیات: کربلا 4
مقلدان روح الله و اى بازوان پرتوان و خستگى ناپذير انقلاب بجنگيد و برزميد و طريقه جهاد و مبارزه بر عليه ظالمان را به مظلومان نشان دهيد برزميد به شهادت برسيد و با شهادتتان ملتهاى خفته را بيدار كنيد و قدرت اسلام را نمايان و مظلوميت اسلام را به جهانيان نشان دهيد وامام را مثل هميشه يار و ياور باشيد.
شهید فرهمندی نژاد در سال ۱۳۴۸ در روستای قیام از توابع شهر لنده دیده به جهان گشود. از دوره ابتدایی تا سال های تحصیل در تربیت معلم دهدشت دمی از تحصیل ناامید نگشت و با وجود سختی های بسیاری که بود خویش را بدین جایگاه رساند.
روح تشنه، او را از کلاس درس به جبهه های جنگ کشاند و در این جا نیز معلم دیگران میشود. عشق و علاقه به شهادت و رسیدن به معبودش او را به بسیج می کشاند و پس از نام نویسی در تاریخ ۱۳۶۵/۵/۷ به جبهه اعزام شد، سرانجام در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۴ در عملیات کربلای ۴ شربت شهادت را نوشید و مفقودالاثر گشت تا اینکه پس از ده سال تکه های پیکر گلگونش به زادگاهش بازگشت.
بسم رب الشهداء و الصديقين
ولاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
البته كسانى كه در راه خدا كشته مى شون مرده مپنداريد بلكه آنها زنده اند و در زند خدايى خويش روزى ميگيرند . خدايا حياتم را حيات محمد و ال محمد و مرگم را مرگ محمد و آل محمد قرار بده خدايا زيارت حسين (ع) را در دنيا و شفاعتش را در آخرت نصيبم بفرما . و عاقبت ما را بخير گردان . پروردگارا هم اكنون اين وصيت نامه را مى نويسم تا كاغذى را سياه بكنم هرچند لياقت شهادت را ندارم ، اما پروردگارا نمى دانم كه چه بنويسم اما در ميدانهاى نبرد ومبارزه و جنگ روياروى تو به ما فهماندى كه چه اشخاصى را امتحان مى نمايى و يقين پيدا كردم كه تا كسى عاشقت بشود و تا تو عاشقش نشوى شهادت نصيبش نمى وشد . معبودا به گذشته ام نگاه مى كنم چرا گناه ومعصيت و تباهى و خوارى چيزى در نظرم نمى آيد كه به آن اميدوار باشم حتى ديروز و امروز را نگاه مى كنم باز مى بينم گناهى به بار گناهانم افزوده شد پس معبودها با اين حال خجالت مى كشم كه هنگاميكه در برابرت محشورمى شوم . و نامه عملم را ؟؟؟ ببينم در برابر اين همه نعمت كه تو به بنده ات عطا فرمودى خدايا تو ناظر و بينا و آگاه به عمال من بودى و هستى اما خدايا هر چند گناهم بزرگ است و جرم سنگين . ولى بخشش تو بزرگتر از گناه من است و زيرا تو رحمان و رحيمى و من به اين بخشندگيت اميدوارم اى مقلدان روح الله و اى بازوان پرتوان و خستگى ناپذير انقلاب بجنگيد و برزميد و طريقه جهاد و مبارزه بر عليه ظالمان را به مظلومان نشان دهيد برزميد به شهادت برسيد و با شهادتتان ملتهاى خفته را بيدار كنيد و قدرت اسلام را نمايان و مظلوميت اسلام را به جهانيان نشان دهيد وامام را مثل هميشه يار و ياور باشيد و اما اى خانواده هاى محترم شهداء او مفقودين و اسراء و معلولين و مجروحين اسلام و درود خدا بر شما باد و اميدوارم كه اين اسلام صميمانه بنده حقيرتان را بپذيريد اى مردم محروم روستاى قيام دولى پر از مهر و محبت و اخوت برادرى به شماها سلام مى رسانم و از همه شماها خداحافظى و حلاليت مى طلبم و از شما مى خواهيم كه تفرقه و جدائى و دودستگى دست برداريد و دست برادرى با هم بدهيد . اما چند جمله درباره خانواده ام : اى پدر ومادر عزيزم مى دانم كه شما زحمتهايى براى من كشيدند و آرزو داشتيد كه د رنزد شما زندگى جوانى ام را آغاز كنم اما چه كنم كه خداوند مرا بيشتر دوست داشتيد پدر و مادرم همانطورى كه مى دانيد بنده امانتى بودم در دست شما و خدا خودش اين امانت را داد و خودش او را باز پس گرفت از شما تقاضا دارم در شهادتم صبور و بردبار باشيد همانطور كه خداوند صبر كنندگان را دوست دارد از اقوامان و خويشاوندان مى خواهم لباس سياه براى من نپوشيد از همه روستاى قيام طلب آمرزش مى خواهم مخصوصا همكلاسهايم كه هرچه نام ببرم كم است مى خواهم اگر خداى ناخواسته بدى از من ديدند مرا بخاطر امام حسين ببخشند مادر نمى دانم از كجا شروع كنم و از كجا بگويم اگر زحمتهايى را كه تو در اين سالهاى گذشته كشيدى به سنگ بگويم مى تركد واگر به كوه بگويم آتش مى گيرد و اگر به خاك بگويم مى گريد اگر به آسمان بگويم خون مى بارد ولى پدرم ومادرم برادرانم و خواهرانم براى رضاى خداوند مرا ببخشيد كه انشاءالله مرا هم مى بخشيد و اما امر به معروف و نهى از منكر را فراموش نكنيد از كسانيكه در تشييع جنازه ام . شركت مى كنند همانطورى كه بر مزار برادران شهيد هوشمند فروتنى شهيد پيرزاد رضوى و ديگر شهيدان نوحه خوانى و مرثيه سرايى مى كردند بر مزار هم همانطور برادران و خواهران وصيت مرا حفظ كنيد و عمل نمائيد . ببينيد كه چه دارم مى گويم تا در دنيا و آخر سعادتمند باشيد اما مؤمن گناه خود را چون سنگى بزرگ بر بالا سرش مى بيند كه هر لحظه ممكن است بر فرق سرش افتد و كافر گناهاش را چون صداى بال مگس مى پندارد كه از جلو گوش او گذشته است و اين را بدانيد سه چيز موجب پيروزى مؤمن است . در دنيا ديدار برادران مؤمن ، افطار روزه ، عبادات و نماز آخر شب و اين را هم بگويم كه روحانيت شرف ماست و جدان ماست حيثيت ماست و ناموس ماست همه چيز ما مى باشد اما مادرجان قربانت شوم . خواسته باشيد احكامى را كه خداودن بر همه ما مقرر داشته از قبيل نماز ، روزه ، خمس و زكات و غيره اين را هم بگويم همكلاسهايم اين را بدانيد كه اين ؟؟؟ ابدى ما خواهد بود و فقط اسم من در ميان شماست تا روز قيامت از همكلاسهايم مى خواهم كه برايم قرآن بخوانند اگر امام نوبد قلب ما از گناه سياه مى شد كه ديگر توانائى هيچكارى را نداشتيم و اما شهداء و اسراء و مفقودين را فراموش نكنيد و بهخانواده هاى شهداء واسراء و مفقودين قول خواهيم داد كه نخواهيم سنگر فرزندتان خالى بماند ، اما اول حضرت على (ع) فرمود : بخدا قسم اگر زير هزاران ضربه شمشير بميرم بهتر از اين است كه در بستر خواب بميرم و شماها بايد همانند زينب (س) باشيد كه متحمل 72 تن را نمود و همانند مادر وهب بايد كه مى فرمايد من سرى را كه درراه خدا داده ام پس نمى گيرم و با خداوند پيمان مى بندم كه در تمام عاشوراها و در تمام كربلاها تا حسين همراه باشم و سنگر او را خالى نكنم و در آخر وصيتم اين است كه هر جا مادرم و پدرم و برادرانم و خواهرانم خواستيد مرا دفن كنند مى دانم كه شما در انتظار عروسيم بوديد ولى بر خلاف ايده وعقيده تان عروسيم مبدل به عزا شد و حجله ام سياه گشته مادرجان و پدرم و برادرانم و خواهرانم لباس داماديم تبديل به كفن شده است و در آخر دعاى كميل و توسل و نماز جماعت را فراموش نكنيد در آخر چند قطعه شعر براى يادگارى در پاى مكتوبه خود مى نويسم كه متناسب با توسعه هاى فوق است .
روزگار اين است كه گه عزت دهد گه خوار سازد . چرخ بازيگر از اين بازيچه ها بسيار دارد اگر خواهى كه جهان در كف و اقبال تو باشد خواهان كسى باش كه خواهان تو باشد براى اينكه ذهن خوانندگان از هدف ومنظور اين دو بيت شعر دور نشود تا حدودى به محتوى و مضمون آنها اشاره مى كنم روزگار يا برهه زمانى در بعضى اوقات يا عزت و عظمت را به همراه دارد باخوار ذليلى را كه در اين موقعيت صلاح ديدم عزت و عظمت را برگزينم و در ضمن عاشق خواهان معشوق خود مى يباشد كه در بيت دوم بنده به عاشق و خداوند به معشوق تشبيه شده است .
والسام على من البتع الهدی