علی قربان اسدی

محل تولد: مركزي - روستای آقداش خنداب

پردیس محل تحصیل: مركزي - شهید باهنر

رشته تحصیلی: آموزش زبان و ادبيات فارسی

شهادت: 1365/10/21

محل شهادت: خوزستان - شلمچه

عملیات: کربلا 5

شهادت براى خالصان خدا مرگى است شيرين و لذت بخش تا آنجا كه على (ع) مى‌فرمايد: به خدا قسم هيچ امر مكروه و خلاف انتظارى براى من رخ نداده است. همان رخ داده که مى‌خواستم به آرزوى خود كه شهادت است رسيدم. خدايا زنده بودن و زندگيم خدمتى به اسلام و انقلاب خونبار نكردم. باشد كه مرگم در راه تو اى خدا هديه‌اى ناقابل باشد. شهادت برترين معراج انسان است گهش پرواز(پروازی) از جبريل برتر.

آن موقع در اين جا مدرسه ي راهنمايي نبوده عليرغم ميل پدرش كه دوست داشت در كار كشاورزي كمك حال او باشد با اصرار مادر و علاقه ي فراوان خود او براي ادامه ي تحصيل به روستاي مهر سفلي در مجاورت روستاي خودمان رفته و بعد از گذراندن دوره ي راهنمايي به دانشسراي روستايي شهيد بهشتي خنداب رفته و آنجا ديپلم مي گيرد. او در زمان تحصيل تابستان ها را به آقداش مي آمد و در كارهاي كشاورزي به پدر كمك مي كرد. او بسيار به نماز اهميت مي داد و اغلب اوقات روزه مي گرفت. به خاطر علاقه ي فراوان به نماز و روزه خواهران و برادرنش را هم به خواندن نماز و روز گرفتن سفارش كرده است. از همان كودكي بسيار مهربان دلسوز و خوش اخلاق بود. همين خصوصيات باعث شده بود كه اهالي روستا هم او را دوست داشته و از او تعريف كنند. او آدم بسيار خيري بود. اگر پولي به دست مي آورد آن را صرف انجام كارهاي خير در زمينه هاي مختلف مي كرد. او حتي بعد از شهادت فقط مبلغ550 تومان پول نقد داشت كه طبق سفارش خودش براي تعمير درب مسجد پرداخت كرد.
علي قربان آقا اميرمومنين را الگوي خود قرار داده بود. او نسبت به خانواده هايي كه بچه هاي يتيم داشتند توجه خاصي داشت. بر سر آنها دست نوازش مي كشيد و به آنها كمك هاي مادي و معنوي مي كرد. البته او بيشتر كارهايش را پنهاني انجام مي داد و خبر كارهاي او را از دوستان و آشنايان مي شنيديم.
هر چند با اين همه...
او با دانش آموزانش نيز بسيار مهربان بود و از آنجا كه سر بلندي كشورش براي او بسيار اهميت داشت بنابرين براي آموزش و تربيت ايشان از هيچ كاري دريغ نمي كرد.
كه مدتي از كار او نگذشته بوده كه وي در مركز تربيت شهید باهنر در رشته ي ادبيات فارسي پذيرفته شده و به اراك رفت.
بعد از اينكه جنگ تحميلي عراق عليه ايران شروع مي شود. او تحصيلش را ادامه نمي دهد و به خاطر علاقه ي زيادي كه به امام خميني دارد وقتي امام فرمودند: هر كس مي تواند به جبهه برود بايد برود به همراه تعدادي از دوستانش به آقداش آمد و او به عنوان رزمنده ي بسيجي به جبهه رفت ودر آنجا هم به خاطره اخلاق و رفتارش بسيار مورد توجه هم رزمانش قرار گرفته بود. او در سال 62 در عمليات خيبر كه در جزيره ي مجنون انجام شده شركت نموده و شجاغت بسياري هم از خودنشان ميدهد اما تركش مي خورد و مجروح مي شود و مجبور مي شود كه مدتي را دور از جبهه و جنگ بگذراند. اما دوباره طاقت نياورده و بعد از بهبودي به جبهه مي رود.
سرانجام او دو روز بعد از شروع عمليات كربلاي 5 در منطقه ي شلمچه در ديماه سال 65 به شهادت رسيد.

بسم الله الرحمن الرحيم
بنام خداوند بخشنده مهربان
وصيتنامه خود را با آياتى از كلام الله مجيد آغاز مى‌كنم(سوره توبه آيه 19 تا 0 2)
الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ
(بدرستيكه آنان كه ايمان آوردند و هجرت كردند و بكوشيدند در راه خدا به مالها و جانهاى خود بزرگ است پايه آنان نزد خدا و آنانند رستگاران)
با درود و سلام بر يگانه منجى عالم بشريت امام زمان ارواحنا لهوالفدا اين امام منتظر كه چشم ميليون ها انسان رنج كشيده در انتظار ظهور آن بزرگوار است. اى صاحب‌الزمان تو را به جان مادرت زهرا سوگند هر چه زودتر بيا و جان پر از ظلم و ستم را به رهبرى عادلانه‌ات بگير و دست زورگويان و ستمگران را از سر ملتهاى ستمديده و مظلوم قطع و حكومت عدل الهى در سراسر گيتى بپاى‌دار. مهدى جان بيا و انتقام خون حسينيان مظلوم را از یزیدیان خائن و مزدور بگير و دست نوازش را بر سر كودكان پدر از دست داده و پدران محاسن سفيد شده و برادران و خواهران كمر خم شده بكش و مژده بهشت برين را به آنان بده. اى امام زمان تو گواهى كه فرزند پاكت اين حسين زمان و اين ابراهيم بت شكن انقلاب شكوهمند اسلام عزيز را در ايران بپا كرد و زمينه را براى قيام تو آقا آماده ساخت. بيا و در كنار رهبر عزيزمان اين خورشيد درخشان جماران پرچم توحيد را در دست گير و آنرا در بلندترين قلل مرتفع جهان برافراشته كن. به اميد همان روز انشاءا... در اين هنگام كه بنده حقير درگاه خدا وصيت‌نامه‌ام را مى‌نويسم در دل شب که باران اين رحمت الهى از آسمان فرو ميبارد و با شدت تمام زمين خشك و سوزان را سيرآب مى‌كند يادى از سرور شهيدان حسين‌ابن على (ع) كنم. حسين جان تاريخ تابحال مصيبتى همانند مصيبت تو نديده است حسين واقعا اسوه ايثار و شهادت بود. او بود كه چشم از مال و عيال فرزندان جوان و شيرخوار خود پوشيد و براى اينكه دين مبين اسلام از بين نرود فرموده اگر با كشته شدن من دين جدم رسول ا... باقى مى‌ماند پس اى شمشيرها بدن مرا قطعه قطعه كنيد. ملت بزرگ ايران حماسه خونين ترا فراموش نمى‌كنند و دائم مى‌گويند حسين جان اگر تو جوان20 ساله با طفل خردسال دادى اگر پهلوى زهرا (ص) را شكستند و محسن ترا شهيد كردند و اگر سر لب تشنه‌ات را از بدن جدا كردند و آخر اگر خاندان ترا به اسارت بردند. ملت بزرگ ايران هم دچار مصيبت‌هايى همانند مصيبت تو شده‌اند و اى بسا كه بهترين عزیزان خود را در راه دين اسلام داده‌اند. كه نمونه اين ايثارها و شهادتها چه جوانان مومن و فداكارى كه براى رسيدن به حريم در ميدان نبرد عاشقانه جنگيدند و كربلاى ترا نديدند.  مصيبتى سنگين‌تر و دردناكتر از اين كه ميليونها انسان بى‌گناه حتى زنان باردار كه در زير آوارها هم خود و هم بچه آنها بدرجه رفيع شهادت نائل آمدند و دنيا ديد كه اينها بودند در زير خروارها آوار شعار ما اهل كوفه نيستيم امام تنها بماند را سردادند و تا آخرين قطره خون خود از امام و امت شهيد پرور دفاع كردند و جان را به جان آفرين تسليم كردند. پس شهادت از نظر اسلام يعنى براى شخص شهيد يك موفقيت است بلكه بزرگترين موفقيت آرزو است بلكه بزرگترين آرزو و ما مسلمانان معتقد به اين جمله هستيم كه امام حسين (ع) فرمود جدم به من فرموده است تو درجه‌اى نزد خدا دارى كه جز با شهادت به آن درجه نائل نخواهى شد. شهادت (یا رابطه شهيد) در جامعه دو رابطه دارد: يكى رابطه‌اش با مردمى كه اگر زنده و باقى بود از وجودش بهره‌مند ميشدند و ديگر رابطه‌اش با كسانى كه زمينه فساد و تباهى را فراهم كرده‌اند و شهيد به مبارزه با آنها برخواسته و در دست آنها شهيد شده است. شهادت براى خالصان خدا مرگى است شيرين و لذت بخش تا آنجا كه على (ع) مى‌فرمايد: به خدا قسم هيچ امر مكروه و خلاف انتظارى براى من رخ نداده است. همان رخ داده که مى‌خواستم به آرزوى خود كه شهادت است رسيدم. و حالا كه من يك بنده حقير گناهكار خدايم عاجزانه از او طلب مغفرت مى‌خواهم و شخصا آرزوى من اين است كه مرا در عشق به حسين بسوزاند و تمام وجودم را فداى يك لحظه عمر رهبرمان خمينى بت‌شكن كند. من اين را از خدا مى‌خواهم كه از سر تقصيرهايم درگذرد و پاك بدون گناه شهادت را نصيب من كند. خدايا تو خود گواهى كه من  در طول زندگيم قدمى برنداشتم كه براى رضاى تو باشد و با كوله‌بارى مملو از گناه به درگاه زوال تو آمده و از تو عفو طلبيدم. خدايا زنده بودن و زندگيم خدمتى به اسلام و انقلاب خونبار نكردم. باشد كه مرگم در راه تو اى خدا هديه‌اى ناقابل باشد. شهادت برترين معراج انسان است گهش پرواز(پروازی) از جبريل برتر. شهيد بالاترين درجه كمال انسانى است که براى هر فرد امكان چنين سعادتى نيست. از خواننده اين وصيتنامه تقاضا دارم چند نكته‌اى كه در ذيل به آن اشاره خواهم كرد به دقت عمل نمائيد. 1- اول جسد مرا به زادگاهم ببرند و كنار قبر پسر عمه‌ام ولى كريمى كه يادبودى بيش نيست بخاك سپارند.
2- براى دفن و كفن من زياد تشريفاتى نباشد. از دوستان و آشنايان ميخواهم كه براى تشييع جنازه من به زادگاهم بروند و مجلس طورى بپايان برسانيد كه درس عبرتى باشد براى ديگران. و در آخر چند كلمه‌اى با خانواده محترم: پدر و مادر عزيز من از زحمات چند ساله شما که برایم کشیده اید کمال را قدرانى می نمایم و واقعا شرمنده هستم من در این دنیا و ایامی که پیش شما زندگی میکرم خدمت انچنانه ای که به میل و رغبت شما باشد انجام نداده ام . امید است با مرگم که شهادت در راه خداست میوه ی لذیذی باشم برای اخرت شما. باز هم از زحمات تو پدر بزرگوار و مادر مهربانم قدر دانی میکنم و براى شما نزد خداوند طلب آمرزش مى‌خواهم. از برادران و خواهران كه در زندگى مرا يارى كردند تشكر مى‌كنم و براى آنها آرزوى موفقيت از درگاه خداوند متعال خواهانم و در ايامى كه با هم بوده‌ایم از هيچكدام آنها ناراضى نيستم و از آنها مى‌خواهم اگر از دست من خوبى كه نه بدى ديده‌اند مرا ببخشند. و هميشه به ياد خدا و پيرو ولايت فقيه باشند. پدر و مادر عزيز هيچگاه در زندگى خدا را فراموش نكنيد و برادران و خواهرانم را به نماز خواندن و روزه گرفتن وادار كنيد. در ضمن سلام مرا به نه نه بى بى برسانيد و به آن بگوئيد كه براى من قرآن بخواند و در نماز ما را فراموش نكند. پدر و مادر اگر نتوانستيد براى من روزه و نماز بگيريد- بخوانيد. پدر و مادر گرامى نكند براى من زيادى گريه كنيد كه خداى نكرده دشمن شاد شود. هميشه بياد خدا باشيد چون قرآن مى‌فرمايد. الا بذكرا... تطمئن القلوب. به ياد خدا ست كه دلها آرام ميگيرد. پدر و مادر و تمامى افراد خانواده‌ام هر وقت به فكر من افتاديد به فكر امام حسين (ع) و هفتادودو تن از ياران آن امام بزرگوار بيفتيد بياد جوان ناكام على‌اكبر و بياد طفل شيرخواره اصغر من كه از على‌اكبر امام حسين بالاتر نيستم. هميشه صابر باشيد و به خدا توكل كنيد پدر جان ساعتى كه در داخل كيفم است همان ساعت سيكو را بفروشيد و پولش را به سه مستحق بدهيد. مبلغ‌120تومان پول عمه خانم از من طلب كار است لطفا رضايت او را هم بجا آوريد و چون او هم براى من زياد زحمت كشيده در عفو من حلال‌خواهى كنيد. از تمام دوستان و آشنايان مى‌خواهم راهم را ادامه بدهند.

و در پايان با آرزوى طول عمر براى رهبر كبير انقلاب و فرج آقا امام زمان را خواستارم:
هميشه در خط ولايت فقيه باشيد. تا لطمه‌اى بشما وارد نشود. ياران چه قريبانه(غریبانه) رفتند و از خانه _ رفتند و از اين خانه
در ضمن از على عمو محمد اكبر هم حلاليت بخواهيد. و به خانواده ولی هم بگوئيد كه اگر ولى شما رفت على بود كه اسلحه او را بردارد و راه خونين او را ادامه بدهند.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار
والسلام على قربان اسدى مورخه 65/9/29