فرامرز حیدری

محل تولد: کهگیلویه‌و‌بویراحمد - یاسوج

پردیس محل تحصیل: کهگیلویه‌و‌بویراحمد - شهید باهنر سی سخت

رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی

شهادت: 1364/08/10

محل شهادت: ايلام - چنگوله

عملیات: سایر

بار خدايا مرا ببخش ،بار خدايا من خيلي ذليل وخاضع هستم .اي خداي مهربان، اين شهادتي راكه نصيب من كرده اي فقط در راه تو باشد. من به عنوان فرزند كوچك شما ملت قهرمان ايران مي خواهم امام عزيز را تنها نگذاريد ودر همه اوقات پشتيبان امام باشيد و صبر و استقامت را پيشه خود سازيد و هيچ گاه جبهه هاي جنگ را فراموش نكنند چون بگفته امام عزيز، ما نيمه راه هستيم و بايد به پايان راه برسيم.

از همان كودكي باوقار و متين بود و كم صحبت می‌کرد. در سن 6 سالگی مادرش را از دست داد و بدون داشتن مهر مادر وارد دبستان شد. شهید حیدری کودک بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و علاقه بسیاری به امام خمینی(ره) داشت. پس از گذراندن دوره ابتدایی وارد دوره راهنمایی شد و این دوره از زندگیش با آغاز جنگ تحمیلی علیه کشور عزیزمان متقارن شد. کلاس سوم راهنمایی شد که برای دفاع از مرز و بوم و کیان خود درس را رها کرده و به جبهه رفت. 3 ماه در جبهه‌های کربلای ایران و همچنین در عملیات پنجوین حضور داشت.

درطول زندگی كوتاهش با مردم خوش برخورد ومهربان بود وهمه او را دوست داشتند. نسبت به پدر، برادران و خواهران خود مهربان بود و تا آنجا كه می‌توانست رضايت آنها را جلب می‌كرد.شهید در آزمون دانشسرای تربیت معلم شرکت کرد و قبول شد و اما بار دیگر سال 1363 در مهاباد به جبهه رفت و پس از بازگشت به درسش ادامه داد. سال دوم دانش‌سرا بود که عزم رفتن دوباره به جبهه را کرد، وقتی خانواده گفتند درست را تمام کن، می‌گفت: رضای امام حسین(ع) در جهاد با کفار است، در حالی که وسایل عروسیش مهیا بود در راه خدا از همه چيز خود گذشت، زندگی اخروی را افضل یافت و راهی جبهه شد.ین شهید والامقام پس از رشادت‌های بسیار 10 آبان‌ماه 1364
درجبهه چنگوله براثر تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
این شهید والامقام پس از رشادت‌های بسیار 10 آبان‌ماه 1364 درجبهه چنگوله براثر تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

با سلام و درود به دوازدهمين اخترتابناك ولايت وامامت حضرت مهدي (روحي له الفدا) و سلام و درود بر نائب برحقش خميني كبير كه به حق ولايت فقيه و رهبر مسلمانان جهان مي باشد و سلام بر شهيدان اسلام از كربلاي حسيني تا كربلاي خميني و با درود بيكران به رزمندگان كفرستيز اسلام.

در اين كه دارم اين وصيت نامه را مي نويسم احساس خيلي خوبي دارم گويي عاشقان راه شهادت در صف منتظر شهادت هستند و هر لحظه برادران با خود زمزمه مي كنند و دعا ميخوانند و همديگر را درآغوش مي گيرند و طلب عفو مي كنند و دقيقه شماري مي كنند. اي كاش اين جا بوديد و ناظر اين مناظر بوديد. زيرا براي من قابل وصف نيست و از عهدة قلم شكسته من خارج است. ديگر امشب عاشقان، معشوق خود را در جبهه پيدا مي كنند. خداوندا تو خود نيك مي داني اكنون كه چند سطر را مي نويسم هنوز قلمم از قيد و بندهاي دنيايي رها نگشته ولي چه كنم بايد بنويسم ولااقل بدهكاري خود را به خدا و خلق خدا روي كاغذ بياورم زيرا وقت تنگ است و حساب الهي همه را در بر ميگيرد. من از خداوند متعال خواستارم كه اگر خونم ريخته شد با قطره هاي خون من پرده هاي ظلمت برداشته شود. بار خدايا مرا ببخش بار خدايا من خيلي ذليل وخاضع هستم اي خداي مهربان اين شهادتي راكه نصيب من كرده اي فقط در راه تو باشد. من به عنوان فرزند كوچك شما ملت قهرمان ايران مي خواهم امام عزيز را تنها نگذاريد ودر همه اوقات پشتيبان امام باشيد و صبر و استقامت را پيشه خود سازيد و هيچ گاه جبهه هاي جنگ را فراموش نكنند چون بگفته امام عزيز، ما نيمه راه هستيم و بايد به پايان راه برسيم و از خانوادة محترم ميخواهم كه مرا ببخشند و هيچ وقت در شهادت من دلگير و ناراحت نباشيد و از برادران مسئول تشييع جنازه خواهانم كه دست هاي مرا از تابوت بيرون بياوريد تا منافقين بدانند كه هيچ چيز باخود نبرده ام و چشمهايم را بازكنند تا نگويند كوركورانه رفته و قلبم را بشكافند تا نگوييد بدون از تفكر مرده و قالبي يخ بر روي قبر من بگذارند تا بجاي مادرم اشك برروي قبرم بريزد. من به عنوان برادر كوچكتر از همه شما ميخواهم كه دست از اختلافات محلي برداريد كه منافقين كوردل از اين آبهاي گل آلود ماهي مي گيرند و دعوا يا جنگ ما تنها جنگ با آمريكاست.

والسلام