محسن بصیری
محل تولد: همدان - تویسرکان
پردیس محل تحصیل: همدان - تربیت معلم تویسرکان
رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی
شهادت: 1365/12/07
محل شهادت: خوزستان - شلمچه
عملیات: کربلا 5
خدایا تو را شکر که در بین تمام مخلوقات مرا انسان آفریده و در بین انسانها مرا از نظر جسمی و روحی سالم آفریدی و دو را شکر میکنم که در بین انسانیت مرا شیعه دوازده امامی خلق کردید و علاقه ام را به ائمه و روحانی از زیاد کردیم و تو را سپاس که مرا در چنین زمانی زمان حکومت الله بر ایران به سن تکلیف رسانید و از همه اینها مهمتر چنین امتحان بزرگی جلوی ما گذاشتی و به ما لطف کردی رحم نمودی.
اول من يَدْخُلِ الجَنَّةِ الشَّهيد
پیامبر (ص)
نفس در قلبم میتپد و آهم در سینه محبوس میشود اشکها بر گونه ام جاری میشود نام شهید وجودم را تکان دهد گفتن از شهید کاری است مشکل اینان همان سینه زنان کوی حسینند اینان جویبارهای اشکند و الگوهای تقوا شهید محسن بصیری همان بلبل عاشق و شیدائی بود که تاب و توان جدائی از گلستان را نداشت لذا با شور و شوق وافری به اصل خویش رجعت کرد و به لقاء الله رسید .
شهید محسن بصیری در خانواده ای محترم پایبند به اصول مذهبی از شهرستان تویسرکان به سال ۱۳۴۵ چشم به هستی گشود وی را محسن نامیدند که الحق شایسته چنین نامی است یعنی نیکوکار ای بصیر تو خود را رمز زندگی احدی الحسنیین قرار دادی و آینده خویش را در بوستان اسلام چنان گذراندی تو نهال نوشکفته انقلاب را با قیچی دین حرس نمودی.
آری شاید بر او احسان شده تا با چشم بصیرت و بینائی راه خویش را انتخاب کند و به دیار محبوب و معشوق واقعی برگردد چرا که :
معشوق و عشق و عاشقی هر سه یکی است اینجا
چون وصل در نگنجد هجران چکار دارد
ولذا :
هر که را جامه زعشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
با عمل به أطلبوا اللعلم من المهد إلى اللحد و نيز جهت اكمال معرفت خویش در طلب علم و معرفت شتافت و در دبستان ۱۷ شهریور مشغول به فراگیری علم ،شد در سنگر علم و دانش به خوبی ایفای وظیفه می نمود دوران راهنمایی تحصیلی را در مدرسه جلیل احمدی شروع می نماید در این دوران است که انقلاب از گوشه و کنار فرياد عدالت خویش را از حنجره آزادی خواهان مسلمان در بام های شهر طنین میافکند و او بی پروا و فعال در سخنرانی ها تظاهرات و راهپیمائی ها شرکت جست. بی هراس از زد و خوردهای نابرابر خیابانی و با اعتقادی راسخ به رهنمودها و اعلامیههای رهبر به تلاش مجدانه کمر بست و در این زمینه رنجی فراوان در راه خدا برد با توجه به سن کمی که داشت مشوق دیگر دوستان خود شد تا در فعالیتهای سیاسی شرکت کنند، و در مدرسه همراه با برادرش منصور ( که او نیز شهید شده است ) به فعالیت خویش ادامه میدهد و بر در و دیوار شعار مینویسند، آری محسن و منصور چنان فعالیت صادقانه و خالصانه داشتند که اکثر بچهها شیفته آنها میشدند که حتی مدیر مدرسه ضمن اینکه چندین مرتبه به پدرش تذکر میدهد از تحویل دادن آنها به ساواک خوداری میکند.
با توجه به ذکاوت و تیزهوشی که ایشان داشتند در همان ابتدا فنون و تز مبارزه با ساواک و پخش اعلامیه ها به نحوی از دامن پدرش آموخته بود که چگونه و در چه موقعی بر دشمن یورش برد و شب ها همراه برادرش به پخش اعلامیه ها که از قم برای عموی ایشان می آمد می پردازند و همچنین با ابتکار خاصی به پخش اعلامیه حضرت امام پرداختند، چنانکه بر پشت بام مسجد جامع شهر میرفتند و وقتیکه مردم نمازگزار در حال رکوع و سجود بودند اعلامیه ها را در بین آنها پخش میکردند و همراه دیگر دوستان اولین نماز جماعت را در داخل حیاط مدرسه برگزار مینمایند. با گذر روزگار و سپری شدن دوره دبستان وارد مقطع راهنمائی و سپس در دبیرستان میشود و این دوره مقارن است با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی. شهید محسن همراه برادرش منصور و دیگر دوستانش در پایگاه بسیج محله ثبت نام میکند و به فعالیت خود ادامه میدهد و شب به نگهبانی و دفاع از حریم انقلاب میپردازد.
پس از گذراندن دوره فشرده آموزش نظامی مشتاق و بی قرار در تاریخ ۱۳۶۲/۵/۱۵ به سوی جبهه شتافت تا درس رشادت شجاعت و ایثار و تقوا بیاموزد و این سفر بارها تکرار شد. پس از مراجعت از جبهه که یازده ماه به طول انجامید با تلاش و جدیت فراوان موفق به اخذ دیپلم متوسطه میشود، ایشان طاقت تحمل تجازوهای صدام تکریتی به اسلام و نوامیس و خاک میهن را نداشت و دوبار سنگر علم را رها نموده بار دیگر به سرای خوبان سرزمین تقوا شتافت، گویا تاب فراق یاران ایثارگر را نداشت شهید عزیز با توجه به شجاعت کم نظیرش در سنگر مقاومت، در همین سال (۱۳۶۴) در کنکور شرکت میکند و در تربیت معلم تویسرکان قبول میشود، پدرش گوید: در این مدت خیلی خوشحال بود و میگفت : وقتی فارغ التحصيل بشوم می خواهم به جاهای محروم و نقاط دور بروم و به مستضعفین که کمتر کسی به فکر آنهاست خدمت بکنم. دیگر بار عازم جبهه حق عليه باطل میشود. شهید محسن بصیری پنج بار به جبهه رفت برادر وی نیز طلبه مبارز بود و حوزه را رها کرد و عازم جبهه شد و او نیز بعد از چندین بار عزیمت به جبهه شربت شیرین شهادت نوشید و به سرای پاکدلان عزیمت نمود.
اینان یوسفان دشت کربلایند عاشقان کوی حسينند و لاله زاران بهارند اینان کسانیند که بر مصلا، نماز عشق ادا کردند و در سرمای سرد زمستان با برف وضو گرفتند و در خون خویش غسل شهادت نمودند و اینانند که حق را به حقیقت ادا نمودند. شهید بصیری در تاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۱۲ با سمت معاون پشتیبانی گردان در عملیات ادامه کربلای ۵ به دیدار معشوق شتافت لقاءالله پیوست. روحش شاد.
خصوصیات اخلاقی و رفتاری:
او در دوره ابتدایی قدر وضو و نماز را درک کرده بود. روز را به درستی فهمیده و تمام حقیقت را چشیده بود ایشان در سن ۱۰ سالگی روزه و نمازش ترک نمیشد، اوکی معارج الصلوة را پایه دین، و روضه را تطهیر القلوب قرار داده بود چه به نام و چه بگویم! او از همان کودکی فکر و گفتارش از قرآن بود و بدان باور قلبی و اخلاص رسیده بود.
بسمه تعالي
خدايا تو را شکر در بين تمام مخلوقاتت مرا انسان آفريدي و در بين انسان هايت مرا از نظر جسمي و روحي سالم آفريدي و تو را شکر بيکران که در بين انسان هايت مرا شيعه دوازده امامي خلق کردي و علاقه ام را به ائمه و روحانيت زياد کردي و ترا سپاس که مرا در چنين زماني زمان حکومت ؟؟؟ بر ايران به سن تکليف رساندي و از همه اينها مهم تر چنين امتحان بزرگي جلو ما گذاشتي و بما لطف کردي رحم نمودي اي مولا اي آقا که در دل ما آتشي افروختي که وارد جنگ شويم تو را بحق محمدت و اهل بيت اطهار قسم مي دهم که ما را از اين امتحان سر افراز بيرون بياور
الهي ذالجلالا عزيزا رحمانا بما لطف کن که علاقه ما را نسبت به رزمندگان شهدا روحانيت و در صدر تمام آنها نسبت به خودت زياد کن خدايا زبانم ؟؟؟ است نميدانم چه بنويسم و چه بگويم نميدانم ما را خواهي بخشيد يا نه از یک طرف رحمتت زیاد است می گویم بالاخره بما لطف خواهی ازطرف ديگر گناهکارم روسياهم از درگاهت شرمنده ام نمي دانم گناهان خواهند گذاشت که نسبت به من لطف کني يا نه ....
خدايا عزيزا با وجود گناهان با وجود سر کشیم از مهر و لطف تو دور نمي شوم خود را يافته ام آنقدر به در خانه ات خواهم کوبيد اگر خودت اجازه دهي زيرا اين درخانه کوبيدن من هم بدست تو است تا خلاصه اگر بخواهي قبولم کني زيرا توئي که قبول مي کني... خدايا بمن جان دادي به من سلامتي دادي اما اينها مال توست اگر میخواستی ؟؟؟ ميتوانستي ندهي و اگر بخواهي ميتواني بگيري ولي تو را به خودت قسم مي دهم آنطور بگير آنطور مرا خريداري کن که خودت گفته اي که نياز به غسل و کفن ندارد و آنطور مرا بخر که خودت گفته ای خیلی ترا میخرم
آنطور مرا ببر که نزد خودت و در جوار خودت باشم يا الله خدايا خيلي ميخواهد عقده دلم را روي کاغذ بریزم دلم مي خواهد همين کاغذ و خودکار فردا گواه باشد که حالم چطور است , درونم چيست , برونم چيست .
خدايا عزيزا , حاضرم مرگ تمام جوانان را ببينم حاضرم صد جان داشته باشم و در راه تو بدهم حاضرم مرگ تمام اقوام را ببينم ولي اي خدا ؟؟؟ ؟؟ توان دادن امتحان دشوار را ندارم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ توان دیدن کسالت امام را ندارم، ؟؟؟ اگر روزي خواهد رسيد که اين حقير کسالت امام را ببيند , آنروز جانم را بگير زيرا آنوقت ديگر همه ما بدونه روح خواهيم شده دلم می خواهد نوشته را تمام کنم ولی دستم در اختیارم نیست و می گوید بنویس که فردا مسئول نباشی روی این حساب چند نکته ای تذکر میدهم باشد که شما عزیزان هموطن اگر ممکن بود عمل کنید .
خطاب به روحانيت تويسرکان - خطاب به انجمن هاي اسلامي - خطاب به کسبه و کشاورزان -خطاب به خانواده معظم شهدا و خطاب به کارگران و ارگانهاي انقلابي و خطاب به ......
اي عزيزان شمایی که براي خود اينقدر ارزش قائل نيستید که بچه هاي شما که ؟؟؟؟؟؟ برای آنان که در منطقه اند ارزش قائل باشيد يک تکه پارچه سي توماني بنويسيد و آنها را بدرقه کنيد مگر نه اينکه گردان (153)حضرت قاسم ابن الحسن , بچه هاي شما هستند مگر نه اينکه هر بار که به منطقه عزيمت مي کنند يک عده شهيد ؟؟؟گروههاي؟؟؟عزيز سرور بسيجي ؟؟؟و بر مي گردند ؟؟؟دوباره عازم ميدان نبرد مي شوند آيا اينقدر اين عزيزان ارزش ندارند که ؟؟؟چهار و پنج ساعت از کارخود بگذارند و اين عزيزان را بدرقه کنيد اي روحانيت عزيز اي سروران معظم و گرامي شما نمي توانيد هر کدامتان ده روز از زندگيتان بگذارند و به گردان ؟؟؟ بياوريد و مارا راهنمايي کنيد و مسایل خدا را بگوييد چرا در تشيع پيکر پاک شهدا نوبتی تشريف مياوريد اگر مشغول تحصيل علم هم هستيد بر شما خورده نمي گيريم و اشکال ندارد ولي واي بحال؟؟؟ پيکر پاک شهدا و هم ؟؟؟ديگري بوده است ؟؟؟قسم اگر ازپل صراط بگذريم تا او را در جهنم نيفکنم ؟؟؟شهيد شوم و اگر شهيد هم نباشم بالاخره حق اين اعتقاد را در پيشگاه خدا به شما خواهم داشت . خطاب به تمام ملت است که امام و روحانيت در خط او را تنها نگذاريد زيرا اگر تنها گذاشتيد آن زمان اسلام و امام حسين را تنها گذاشته ايد و ديگر مسلمان نيستيد و به شما خطاب مي کنم که جنگ را همانطور که ؟؟؟قلب ما و روح شما امام عزيز گفت سر لوحه تمام کارها قرار دهید .
برای خاطر خدا به تشییع پیکر شهدا بروید به خاطر اقوام و بستگان شهید نروید بخاطر گردامیداشت خون شهدا وارد مجلس آنها بشوید بخاطر زدن مشت محکم بر دهان مخالفین این مجالس را برگزار کنید که آن هم برمی گردد بخاطر رضای خدا عزیز شما را بخدا قسم میدهم که جلو محتکرین را بگیرید نگذارید دل خانواده رزمندگان رابه درد بیاورند با حمله و تهمت این عزیزان را ناراحت نکنید بخدا قسم اگر بشود در ؟؟؟ خاطر رضای خدا از دنیا و مال دنیا بکند .
در تسریع راه خدا برای ؟؟؟؟؟؟ شهید یکجایی نسبت یافته که به گریه ما بر خنده خواهد زد در شهادت فرزندانتان این را بدانید که دارید امتحان میدهید زیاد ناراحت نباشید و ناراحتی شما هم برای امام حسین(ع) و یاران او باشد حتما دعاهای کمیل و توسل را برگزار کنید تا جائی که ممکن است نمازها را به جماعت بخوانید حتما بعد از نمازتان امام عزیز را دعا کنید در تشیع جنازه و مجالس دعا به جان امام کنید زیرا این جوانان فدای امام ؟؟؟ فدای ولایت فقیه فدای ؟؟؟؟
و بگيرد و اگر بهر طریقی حتی در سوار شدن تاکسی گرفتن نان رفتن حق کسی را ؟؟ کرده ام مرا حلال کند . دانش آموزان عزیز زیاد مطالعه کنید زیرا آینده ساز انقلاب شمائید از قشر فرهنگی تقاضا می کنم تقاضای یک برادر کوچکتر و یک همکار که امام را تنها نگذارید .
از خانم ها تقاضا می کنم که بعد از شهادتم زیاد مزاحم خانه نشوند . در پایان به شما ملت توصیه میکنم که زیاد به دنیا نچسبند بفکر آخرت باشید ، چه کسی ؟؟؟ که من و تو متوجه بیائید توشه ای برای آخرت ؟؟؟ زیرا همه از اوئیم و به سوی او باز می گردیم .
خدایا بر من روشن است که شهید نیستم مگر لطف و کرم تو ای خدای بزرگ مرا ببخش که خودم را در کنار شهدای تو می بینم لطف زیاد است مرخصی کن یا ارحم ارحمین .
خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
برادر شما محسن بصیری .
در آخر بیاد شهید عبدالحمید شیخ الاسلامی گوشه ای از وصیت نامه اش را در اینجا می آورم ای مادر ای آنکه در تمام نامه هایت مرا نور چشم صدا می کرد ره انسان بدون چشم میتواند زندگی کند و زنده بماند ولی بدون قلب زندگی ممکن نیست چون امام قلب توست او را دعا ؟؟؟