محمدعلی یوسفی

محل تولد: گيلان - روستای بیالوا شفت

پردیس محل تحصیل: گيلان - تربیت معلم شهید رجایی لاهیجان

رشته تحصیلی: آموزش ابتدایی

شهادت: 1367/01/04

محل شهادت: خاک عراق - خرمال عراق

عملیات: والفجر 10

بپا خواسته ايم تا به ياري الله و در جهت اعتلاي كلمه الله حركت كنيم و به اميد اينكه پرچم خونين اسلام را در اقصي نقاط گيتي به احراز درآوريم و كفر و شرك و نفاق را از بن بركنيم. حاضريم در اين راه حتي شيرين ترين مايه حيات خود را يعني جان خود را نثار كنيم و به نداي هل من ناصرا ينصرني حسين زمان لبيك گفته و پرچم لا اله الا الله را در كربلاي معلي به احراز در آوريم.

شهيد محمد علي يوسفي در روز 10آذر ماه سال 1344در روستاي "بيالوا "از توابع شهرستان شفت ديده به جهان گشود و پدرش مردي زحمتكش بود كه از طريق كشاورزي و كارگري امرار معاش ميكرد و به غير از محمد علي چهار پسر و يك دختر نيز داشت.محمد علي قبل از دبستان و دوران كودكي را در دامان پر مهر مادر و دستان پينه بسته پدر گذراند و رشد كرد و در فضاي اسلامي و خانواده اي متدين پرورش يافت و از كودكي با مباني اصيل اسلام و اعتقادات مذهبي انس و الفت گرفت.دوران دبستان را در مدرسه ي ابتدايي سلمان بيالوا با نمرات بسيار خوب و عالي طي كرد و براي ادامه تحصيل در دوره راهنمايي به روستاي جيرده رفت.فاصله روستاي بيالوا و جيرده حدود 2 كيلو متر بود كه شهيد يوسفي هر روز اين مسير را پياده طي مي كرد . اين دوره را نيز با جديت و پشتكار سپري کرد و ايشان توانست با معدل بالا قبول شود و جزو دانش آموزان ممتاز مدرسه به شمار آيد كه از سوي مسئولين مدرسه بارها و بارها مورد تشويق قرار گرفت. اواگرچه علاقه زيادي به ادامه تحصيل در رشته اي غير از رشته ي اقتصاد اجتماعي كه تنها رشته ي دبيرستان شهيد انصاري جيرده بود داشت اما بدليل مشكلات مالي خانواده نتوانست براي ادامه ي تحصيل در رشته ي رياضي به شهرستان رشت عزيمت نمايد. به همین دلیل به ناچار در همان رشته يعني اقتصاد اجتماعي و آن هم در دبيرستان شهيد انصاري جيرده به ادامه تحصيل پرداخت. احترام فوق العاده اي براي خانواده به ويژه پدر و مادر قائل بود نخواست آنها را ناراحت كند.شهيد يوسفي از همان دوران راهنمايي در كنار تحصيل علم و دانش به كار و تلاش براي تهيه وسايل تحصيل خود مبادرت مي ورزيد تا هم بتواند درس بخواند و هم در اقتصاد خانواده نقشي داشته باشد. شهيد بزرگوار يوسفي علاقه وافري به فراگيري قرآن داشت و از يادگيري آيات الهي احساس لذت مي كرد و از همان دوران ابتدايي به ويژه سالهاي آخر دوره ابتدايي در كلاسهاي قرآن مسجد محل شركت مي كرد و علاوه بر اينكه خود علاقه مند به فراگيري قرآن بود ديگران را نيز به فراگيري قرآن مجيد تشويق و ترغيب مي كرد.همان زمان با پيروزي انقلاب اسلامي شهيد يوسفي در پايه پنجم ابتدايي تحصيل مي كرد.بعد از پيروزي انقلاب و تشكيل ارتش بيست ميليوني عضو بسيج پايگاه شهيد بهشتي جيرده شد و در آن پايگاه به فعاليتهاي فرهنگي پرداخت. در خرداد سال1365 موفق به اخذ ديپلم در رشته اقتصاد شد و در همان سال در آزمون تربيت معلم پذيرفته شد و براي ادامه تحصيل و انتخاب شغل مقدس معلمي به تربيت معلم شهيد رجائي لاهيجان رفت. با وجود اينكه در دوران دبيرستان بارها خواسته بود كه به جبهه هاي جنگ حق عليه باطل اعزام شود ولي نمي توانست رضايت خانواده به ويژه مادرش را جلب كند و از آنجا كه نمي خواست مادرش از او دلگير و
ناراحت شود نمیتوانست حرفي از آرزوي ديرينه اش بزند .اين بود كه به هر مشكلي توانست خانواده خود را راضي كند كه اجازه دهند او به جبهه اعزام شود و اين گونه بود كه در آبان ماه 1366 به آرزوي هميشگي خود رسيد و لباس رزم به تن كرد.هم رزمانش تعريف مي كردند كه در مدت 4 ماهي كه در جبهه بود هميشه آرزوي شهادت داشت و اين حقيقت را مي شود به وضوح در وصيت نامه اش مشاهده كرد.
سر انجام در سپيده دم روز 4 فروردين 1367 در عمليات غرور آفرين والفجر 10 در منطقه خرمال عراق براي دفاع از اسلام و ميهن عزيز اسلامي و لبيك به امام خميني(ره) به دست دژخيمان بعثي به شهادت رسيد و در روز 11 فروردين 1367 در مسجد محل خويش امام حسن عسكري بيالوا به خاك سپرده شد و روح ملكوتي او به عروج اعلي پرواز كرد.
روحش شاد و راهش همواره پر راهرو باد.

بسمه تعالی
بسم رب الشهدا و الصدیقین
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
آنهایی را که در راه خدا کشته میشوند مرده مپندارید بلکه آنها زنده هستند و در برابر خدایشان روزی میخورند
حال که سرزمین اسلامی ایران نیاز به جوانانی ایثارگر و فداکار دارد و اینکه نهال انقلاب اسلامی نیازمند آبیاری است پس چه بهتر که با خون نهال تازه به ثمر رسیده انقلاب اسلامی را آبیاری کنیم.
مطابق نقل صریح تر آن که می فرماید و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه. به پا خواسته ایم خواستیم تا به یاری
الله و در جهت اعتلای کلمه الله حرکت کنیم و به امید اینکه پرچم خونین اسلام را در اقصی نقاط گیتی به اهتزاز درآوریم و کفر و شرک و نفاق را از بن بر کنیم. حاضریم در این راه حتی شیرین ترین سرمایه خود یعنی جان خود را نثار کنیم و به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفته و پرچم لا اله الا الله را در کربلای معلا به اهتزاز درآوریم انشالله.
سخنی با مادرم ببوسم دست تو ای مادر که پروردی مرا آزاد/بیا با پا که فرزندت شده داماد/ به حجله میروم شادان ولی زخم به تن دارم/ به جای رخت دامادی لباس خون به تن دارم
مادر عزیزم از این همه زحمت بیکران که برای من کشیدی و شبها خواب خود را به خاطر من پایمال کردی و مرا با هزار رنج و غم بزرگ کردی آرزو داشتی که در این زمان که پیر گشته ای عصای پیریت گردم چه کنم که اینک اسلام به خون من نیاز دارد مادرم میدانم که آرزو داشتی مرا داماد کنی و بر تن من خلعت شادی بپوشانی اما مادرم چه عروسی بهتر از این است که کارت عروسی را بر در و دیوار مساجد نصب کنند و مردم هم در مسجد جمع شوند. مادرم مرا ببخش که نتوانستم آرزویت را برآورده کنم و تو هم پدر جان خیلی برایم زحمت کشیده ای و در زمانی که من در بستر گرم خود خوابیده بودم تو شب و روز فعالیت می کردی که من گرسنه نمانم و همه این زحمات را برای این تحمل می گشتی که امروز که از کار افتاده ای من برای زندگیت تلاش و کوشش کنم اما امری بزرگتر از این هم وجود دارد من می توانم با خون خود در آن امر بزرگ شرکت کنم. پدرم مرا ببخش که نتوانستم آرزوهایت را برآورده کنم و اما خواهرم تو هم برای من زحمت بسیار کشیده ای در زمانی که مادرم در سر مزرعه کار می کرد تو بر سر گهواره من می نشستی و مرا می خواباندی و هر خواهری آرزو دارد که دامادی برادرش را ببیند و توهم دامادی مرا میبینی ولی با چهره خونینم. خواهرم زینب وار در شهادت من صبور باش و در شهادت من گریه و زاری بسیار و بلند نکن تا دشمنان شکست خورده اسلام با شنیدن صدای گریه ات شاد نشوند.
و اما برادرانم شما هم هر یک به سهم خود برای من زحمت کشیده اید به خصوص برادر بزرگم که خیلی کوشش کرد تا من دیپلم بگیرم. برادر جان این همه زحمتی که برایم کشیده ای از تو نهایت تشکر را دارم و از اینکه نمیتوانم زحماتت را جبران کنم امیدوارم که مرا ببخشی. برادرانم از شما تقاضا دارم که نگذارید اسلحه ام زمین بیفتد و دشمنان از شهادت من شاد شوند. طوری با دشمنان بجنگید که جنگیدن را فراموش کنند به طوری مقاوم و استوار باشید که کوه با همه استواری خود به استواری شما تحسین کند. از برادرانم تقاضا دارم که اگر خدای نکرده یک زمانی مورد بی احترامی من قرار گرفتند مرا ببخشند از کلیه دوستان و آشنایان تقاضا دارم اگر حقی بر گردن من دارند مرا مورد عفو قرار دهند. از جانب من از همه دوستان و آشنایان خداحافظی کنید و از خداوند تبارک و تعالی بخواهید که به شما صبر عطا فرماید. به امید به اهتزاز درآمدن پرچم اسلامی ایران در کربلا و آزادی قدس عزیز. تمام سرزمین ایران خانه ماست ولی برای اینکه مادرم هر شب جمعه بیاید و با من صحبت کند مرا در مسجد محل خودمان بگذارید.