محمود کیا
محل تولد: گلستان - کردکوی
پردیس محل تحصیل: مازندران - تربیت معلم دکتر شریعتی
رشته تحصیلی: آموزش الهيات
شهادت: 1365/10/23
محل شهادت: خوزستان - شلمچه
عملیات: کربلا 5
برادران و خواهران ؛ زندگی آنقدر شیرین نیست و مرگ هم آنقدر تلخ نیست که از آن وحشت داشته باشیم، پس اگر جوانان محلۀ ما و شهر و کشور ما به درجۀ رفیع شهادت نائل شدند به دیدار خدا شتافتند و خدا هم آنها را در بهشت جاویدان جای می دهد. طرفدار ولایت فقیه باشید و از امام خمینی اطاعت کنید چرا که اطاعت از او اطاعت از امام زمان (عج) است.
از تولد تا شهادت
محمود کیا فرزند حاج ابراهیم کیا در مورخ 1343 در شهرستان کردکوی در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود.دوران طفولیت را در محله سنتی بالا بلوک در شهر کردکوی در کنار سایر افراد خانواده سپری کرد.او از همان دوران کودکی با شیطنت های شیرین کودکانه از دیگران متمایز بود.و همواره مورد علاقه و نور چشمی خانواده و اطرافیان بود.
با شروع دوران مشق و مدرسه در سن 7 سالگی با شوقوذوق فراوان پا به مدرسه نهاد و دوران پنجساله ابتدایی را در مدرسه افضلی کردکوی گذراند. محمود با اینکه سن کمی داشت و به فراگیری علم مشغول بود باز هم همراه و دوشادوش خانواده در کارهای کشاورزی شرکت مینمود و همراه پدرش در مزرعه کار میکرد. او توانست دوره ابتدایی را با موفقیت هرچهتمامتر پشت سر گذارد و به دوره ۳ساله متوسطه راه یابد؛ بنابراین وارد مدرسه راهنمایی شد و شروع به درسخواندن در 3ساله متوسطه نمود این دوره را با موفقیت تمامتر و با رتبه ممتاز پشت سر نهاد دوره دبیرستان را در رشته برق در هنرستان شهید چمران گرگان آغاز کرد و با تلاش و سعی و علاقه فراوان مشغول به تحصیل شد و چون در آن زمان شروع انقلاب و درگیری و راهپیمایی علیه رژیم پهلوی بود او نیز مانند دیگر نوجوانان در این فعالیتها شرکت فعال داشت با شور فراوان به دستوران و اعلامیهها رهبر انقلاب گوش و عمل میکرد و آنان را به دیگران انتقال میداد. تا اینکه انقلاب بزرگ ما به رهبری امام (ره) به پیروزی رسید و محمود همچنان در سنگری دیگر یعنی شرکت در کلاسها و تشکلهای مذهبی و سیاسی یکی از پیشتازان محله و شهر خود بود. مسِئول انجمن اسلامی دانشآموزان و الگوی مؤثری برای تشویق نوجوانان برای شرکت در این محافل بود. فعالیت او در بسیج و دیگر احزاب از جمله حزب جمهوری اسلامی چنان بود که در هفته چند شب را در پایگاههای مساجد به سر میبرد و به آموزش عقیدتی و نظامی جوانان میپرداخت و همیشه سعی میکرد پیرو امام و رهرو راه او باشد و این در حالی بود که محمود هنوز دوره دبیرستان را به پایان نرسانده بود و در دو سنگر مسجد و مدرسه فعالیت میکرد و تمام هم و غمش این دو بود. بااینحال وقتی رژیم بعثی عراق با یاری آمریکای جهانخوار و دیگر سرکردکانش به کشورمان حمله کردند محمود هم مانند دیگر جوانان و نوجوانان ایرانی پیام حسین زمانش را لبیک گفت و درس و مدرسه را رها نمود و عازم جبهه نبرد حق علیه باطل گردید. او در این راه هم شیوه بخصوص خودش را داشت و به اینگونه بود که فقط به هنگام عملیاتها حضور پیدا میکرد. از جمله عملیات فتح خرمشهر و بیت المقدس و خیبر و...حضور داشت. و بعد از اتمام عملیات برمیگشت و به کارهای پشتجبهه و تحصیل میپرداخت و انجاموظیفه میکرد و دقیقهای آرام و قرار نداشت. محمود باتوجهبه غیبتهای فراوانی که در زمان پایان تحصیل به علت حضور در جبهه داشت باز هم موفق شد با سعی و تلاش فراوان دیپلم فنی اخذ نماید و سپس به علت راهیافتن به مراکز عالی موفق به دریافت دیپلم در رشته انسانی گردید و با سعی و تلاش فراوان توانست در رشته تربیتمعلم ساری قبول شود و بازهم سعی کرد که از لحاظ علمی پیشرفت بیشتری نماید و در دانشگاه در رشته ادبیات پذیرفته شد ولی.... محمود کیا در بهبوحه جنگ نیز سیره و سنت انبیا را فراموش نکرده و اقدام به ازدواج نمود و با اینکار باعث خشنودی پدرو مادر و خدا و رسولش گردید. ولی این امر او را از عشق و علاقه به میهن و دفاع از آن باز نداشت و عشق او را به جبهه و عملیات کم نکرد، بلکه هر بار با احساس مسئولیت بیشتر به جبهه بر می گشت و خود را همیشه مدیون اسلام و قرآن و ملت می دانست. شهید با اینکه منتظر ثمره زندگیش بود ولی هیچگاه جبهه را ترک نکرد و دهها بار در عملیات های مختلف شرکت نمود. و زمانیکه ۱ سال و نیم از زندگی متاهلیش می گذشت و صاحب فرزند دختری بنام محدثه شده بود و در این فاصله یا در مرکز تربیت معلم بود یا در جبهه ها، در گردان سپاه محمد(ص) بوده و در مورخ 23/10/1365 عملیات کربلای ۵ در شلمچه سمت فرماندهی را داشت، بدرجه رفیع شهادت نائل گشت و به آرزوی قلبیش رسید. زیرا شبهای زیادی دعای توسل و زیارت عاشورا را می خواند و از خدایش می خواست که او را شرمنده نکند و با خون سرخش در روز جزا از او باز خواست نماید. و براستی که خداوند کسانی را که با جان و دل به جهاد علیه ظلم و ستم می روند را دوست دارد و دعایشان را قبول می کند. همانطور که دعاهای حاج محمود کیا، رزمنده مخلصش را پذیرفت و او را به آرزویش رساند و مانند پرستویی خونین بال بسوی حق شتافت. همانطور که در گوشه ای از وصیت نامه اش نوشته بود که اگر چنانچه در زمان سرور و سالار شهیدان آقا امام حسین(ع) نبود که به ندایش لبیک گوید و به یاریش بشتابد، اما الان که زمان یاری رساندن به جدش در زمان ولایت فقیه فرارسیده است، باید با جان و دل پذیرفت و لبیک گفت و اینگونه هم شد. _ در پایان باید گفته شهید بزرگوار حاج محمود کیا را بازگو کنم که: «زندگی آنقدر شیرین نبود و مرگ هم آنقدر سخت نیست که انسانها بخواهند از آن فرار کنند.» بله اگر چه زندگی با شهید در زمان حیاتش بخاطر روح معنوی و انسانیش بسیار بسیار شیرین و خاطره انگیز بود که قلم از نوشتن آن قاصر است و ذهن و زبان، الکن و ناتوان است زیرا در یک کلام روح معنوی و خدایی را هیچوقت نمی توان نوشت و توصیف کرد. باشد که خداوند روحشان را با شهدای صدر اسلام از جمله آقا امام حسین(ع) محشور فرماید و شفیع دنیا و آخرت ما وارثان و پرچمداران خون سرخ شهدا قرار دهد. والسلام
«بسم الله الرحمن الرحیم و بسم رب اشهدا و الصدیقین»
خدایا، ما را در دنیا و آخرت خیر و نیکی عطافرما وما را از عذاب آتش جهنم حفظ نما؛ و اگر در انجام تکلیف، فرمانی را فراموش کردیم و یا در کاری از ما اشتباهی سر زد ما را به گناه مگیر.
ای قادر متعال و ای حکیم دانا، چیزی که در خور توانایی ما نیست بر ما تحمیل مفرما و ما را ببخش و بیامرز و بر ما رحمت آور؛ همانا تو هر کسی را وارد آتش کنی او را خوار می سازی و بر او یاری از جانب تو نیست، پس ای خدای مهربان، هنگام شهادت ما را بیامرز و بدی های ما را بپوشان و ما را با نیکان بمیران.
خدایا؛ دلم از گناهانی که مرتکب شده ام تیره و تاریک گشته و در حال است که نتوانستم تا حدودی شکر نعمت های بی پایان تو را انجام دهم؛ اما ای آفریننده آسمان ها و زمین، تو در دنیا و آخرت سرپرست منی، پس به من دنیا و آخرتی نیکو عطافرما و ما ار با مسلمانی بمیران.
خدایا؛ اطاعت تو را هنگامی که منادی حق ندا داد با جان پدیرفتم و آگاهانه همراه سپاهیان پیامبرت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم راهی جبهه شدم پس ای خدای مهربان اگر کشته شدم مرا در خانۀ امن خود(بهشت) جای بده و مرا در صف شهدا قراربده.
با درود و سلام و صلوات بر پیامبر اکرم حضرت محمد(ص) و ائمه معصومین، خصوصا سرور وسالار شهیدان امام حسین (ع) که او و فرزندانش و برادر وفادارشان حضرت ابوالفضل العباس را مظلومانه و بیرحمانه و تشنه لب در صحرای کربلا به شهادت رساندند. و با سلام به پیشگاه امام زمان (عج) و نائب او، امام امت که برای برقراری دین امام حسینی می جنگد. ای فرزند فاطمه، ای کسی که یارانت همه کشته شدند، اگر در آن روز برای خون خواهی تو فردی باقی نماند، اما در این زمان در یک روز صد هزار نفر از همسنگران خمینی در سپاه جد بزرگوارت برای خون خواهی و آزادی حرم مطهرت بسوی جبهه ها شتافتند. ای حسین عزیز، قهرمانان و طرفداران انقلاب تو، که تجلی گاه صفات عالی انسانی است، لبیک گویان به عشق تو و زیارت قبر شش گوشه ات به جبهه ها می آیند تا در راه عقیدۀ خودشان که همان پیروی از مکتب توحید است جان خود را فدا کنند.
وصیتم به همه برادران و خواهران این است که خدا را ناظر اعمال خود بدانید و از گناه بترسید و عمل شایسته را ذخیره ای برای خود قرار دهید و از کار حرام پرهیزکنید. هدفی را در زندگی در نظر بگیرید که عوضی از زحمات شما بدست آورد؛ و با هواهای نفسانی مبارزه کند و آرزو های دور و دراز را بکوبد. تقوا و استقامت در دل عمل را وسیله نجات خود قرار دهید و درستکاری و راستگویی را سرمایۀ مرگ خود و با قلبی بینا راه صحیح و صراط مستقیم را بپیمایید. نماز و روزه و خصوصا جهاد در راه خدا را سرلوحۀ زندگی خودتان قرار دهید؛ و گول دنیا را نخورید فردا سپر کنار می رود و در دام مرگ می افتید. پس در سن جوانی برای خدا گام بردارید و امروز که جبهه ها احتیاج به شما دارد جبهه ها را پر کنید.
برادران و خواهران ؛ زندگی آنقدر شیرین نیست و مرگ هم آنقدر تلخ نیست که از آن وحشت داشته باشیم، پس اگر جوانان محلۀ ما و شهر و کشور ما به درجۀ رفیع شهادت نائل شدند به دیدار خدا شتافتند و خدا هم آنها را در بهشت جاویدان جای می دهد. طرفدار ولایت فقیه باشید و از امام خمینی اطاعت کنید چرا که اطاعت از او اطاعت از امام زمان (عج) است.
پدر و مادر و برادران و خواهرانم، مرا ببخشید از آنجایی که نتوانستم برای خانواده شما عضو خوب و مفیدی باشم. از همه شما خصوصا پدر و مادرم که عمری برای بزرگ کردن و هدایت من زحمت فراوان را متحمل شدند کمال تشکر را دارم و از شما می خواهم مرا مورد عفو و بخشش قرار دهید، هر چند نسبت به شما بی احترامی کردم و در بعضی از مشکلات زندگی همراه شما نبودم. عزیزان من ، از شما می خواهم که خودتان وفرزندانتان حق پدر و فرزندی را نسبت به همدیگر رعایت کنید و در اجرای فرامین اسلام کوشا باشید وانشاالله در آخرت سربلند و روسفید باشید.
سخنی با همسر و فرزندم محمد:
همسرم، دوست داشتم با شما و فرزند دلبندمان محمد زندگی کنم و همواره بتوانم مشکلات شما را حل کنم؛ اما علاقه دیگری بر این دوست داشتن برتری یافت و آن جهاد در راه خدا و پیکار با متجاوزین کافر است و این علاقۀ به اسلام و مسلمین باید برای همه کسانی باشد که نماز می خوانند؛ پس از شما می خواهم همواره یاور اسلام باشید و به خدا و قرآن توجه داشته باشید.
همسرم؛ همچنانکه برای من دلسوز و غمخوار روحی و جسمی بودی برای فرزندمان هم مادر و مربی دلسوز ومهربان باش. به فرزندمان خواندن قرآن را تعلیم بده و او را مثل پدرش نماز خوان و جهادگر ببار آور.
همسرم؛ آنچه را بدان متعهدشده بودم که انجام دهم، انجام ندادم و آنچه را مرتکب اشتباهی درباره شما شدم انشاالله مرا عفو می کنید.
در پایان از همه فامیل ها و آشنایان و دیگران معذرت می خواهم و اگر کار ناشایستی در حق شما کردم مرا به بزرگواریتان عفو کنید.
آفریدگارا؛ ببخش اشاره های گوشه، حرف های بیهوده، غفلت های قلب و لغزش های زبان را.
خدایا،خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
خدا حافظ همگی باشد
محمود کیا